هرچه می خواهد دل تنگت بگو

من و تمام افکارم

۹ مطلب در مهر ۱۴۰۰ ثبت شده است

گاهی اوقات پدر ها و مادر ها آدم های  اشتباهی فرزند ها می شوند . 

کینه ها ، خشم هه و نتفر ها و حتی افکار غلط را به فرزندانمان انتقال ندهیم . 

پ.ن: 

حالم از بعضی آدم ها به شدت خراب است   

خودخواهی ادم ها انتها ندارد 

فکر می کنم ادم های اشتباهی زندگی را باید حذف کرد 

ماندن بعضی آدم ها در زندگی چیزی جز ویرانه ای دیگر نخواهد بود . 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 27 Mehr 00 ، 13:48
واژه

به "دلربایی لب های پر خنده ی گل" سوگند;  که عشق جام زهر آلود غصه نیست . عشق ،کینه و تنفر نیست . زیر سایه  عشق ;گله ها جایی ندارند . بی تردید  مهربانی فرزند خالص عشق است و عشق یعنی من باشم تو باشی و لبخندی از عمق وجود   

دل به ثانیه های بودن با تو خوش است . 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 21 Mehr 00 ، 21:01
واژه

خیال تو ؛می برد مرا به ماوای دو تن ؛در ازدحام نفس هایی به شماره افتاده و تصویری ازکشف و شهود عشق در رویایی عاشقانه .  قلاب می شود چشم در چشم ؛سینه به سینه ؛ تن به تن در رقصی نرم؛ پشت پرده های شب که به میهمانی عشق امده اند . خیال تو می برد مرا با کشش های نت به تن تن تتن تن تتن تن در جزیره ای که موج موج عشق به ساحل دل می زند . 
عشق؛  بازی نان و قلم نیست . عشق هم آغوشی دو ستاره بدون سایه هاست و خورشید از شرم نمی تابد مبادا خیال تو را من بگیرد .

 

 

"واژه"

 

پ.ن:

لابه لای کارهای قدیمی پیدایش کردم و به اینجا منتقل شد . 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ 17 Mehr 00 ، 17:11
واژه

بدون شک قصه ادم ها ; قصه ی باور هاست . این باور ها و عقاید ادم هاست که انها را در مسیری هدایت می کند . اما این هدایت تا کجا خواهد بود ؟ تا جایی که یک طرفه به قاضی برویم و راضی برگردیم ؟ 

گذشته انسان ها وقتی می تواند ارزشمند باشد که دارای مفهوم و هدفی باشد . پس ارزش و اعتبار گذشته ی هر فرد به درس هایی ست که گرفته . می گویند گذشته،  چراغ راه آینده . آیا آینده ات روشن است ؟ 

کجای این جهان ایستاده ای ؟ به دنبال چه هستی ؟ 

انسان هایی  به دنبال فضل و دانش اند  .انسان های  دیگر به دنبال مادیات . مفهوم آینده و گذشته از نگاه این ادم ها چیست ؟ 

من نه به دنبال مغلطه ام و نه بازی با زمان . معتقدم وقتی می پذیریم زندگی آدم ها در گرو باور های انها ست پس در ابتدای امر باید خانه باور های انسان ساخته شود . به نظرم خانه باور های انسان در مرحله نخست مغز اوست  . چرا که اول بیاندیشد و سپس قلب اوست . یعنی باوری که شما با مغزت ،تحلیل کردی ;با قلبت پذیرفتی و  به قطعیت برسی . قطعا شکستن چنین باوری به سختی اتفاق می افتد . در طول تاریخ هم ثابت شده . وقتی به یک سنگ ایمان داشته باشی برایت معجزه می کند . به چه چیزی ایمان داری ؟ 

اینجاست که پای "من و او " یعنی خودآگاه و ناخودآگاه به میان می آید . برای شناختن خودآگاه و ناخودآگاه  باید به تمام وجوه جسمی و روحی انسان پی برد . چه به صورت شخصی و چه به صورت کلی  یعنی هم دریافت جز نسبت به کل و هم دریافت کل نسبت به جز . بعنی شناخت نسبت به خود . انچه در وجود هر انسانی ست   . 

خودت را که شناختی ;به تمام توانایی خود ایمان می آوری و کمال شگفتی می بینی . وجود انسان پر از معجزه است . بنابراین اولین قدم در ایجاد باورها خودشناسی ست و دومین قدم رسیدن به باور و ایمان به توانایی خود است . اگر خودت را شناختی و به خودت را باور کردی ، قطعا   تو یک ابر انسانی .  یک انسانی که توانایی انجام خیلی از کارها را دارد . 

حافظ میگه 

چرخ بر هم زنم ار غیر مرادم گردد . 

من نه آنم که زبونی کشم از چرخ فلک . 

 

قطعا چنین انسانی به زیر یوغ ظلم و زور و ستم نخواهد بود . چون خود را باور دارد . 

انوقت می بینی که هزار انرژی منفی که با هر تعریفی به سمتت می فرستند مثال قطره ای در دریا می شود . محو است . دیده نمی شود . چرا که اولا تو به خودت باور داری و ثانیا اگر ذره در اثر شناخت خود به شناخت خدای خود پی برده باشی می بینی تکیه گاه محکمی ست که می توانی با خیال راحت به  آن تکیه کنی . پس تو دیگر یک انسان ناتوان نخواهی بود . تو دیگر یک انسان آسیب پذیر نخواهی بود . 

 

ان وقت هر قدمی که بر می داری به استواری  کوه  و به محکمی باوری ست که ساختی . 

دیگر ترس مفهوم خود را از دست می دهد . نه به این معنا که بی پروا باشی  . نه . 

به این معنا که به سبب شناخت به آگاهی می رسی . 

اگاهی معنای گسترده ای دارد و مفاهیم متعددی را به خود اختصاص می دهد . 

اگاهی می تواند تصمیم با درایت و منطقی و منطبق بر عقل باشد . چقدر خود را انسان عاقلی می دانی ؟؟ 

می خواهم بگویم انسان امروز بنده و برده ی باور های خود است . می خواهم بگویم در این جهانی که به گردن هر کدام از با  ما طنابی با مفهوم اسارت اویخته شده  انقدر ها هم غیر قابل درک و پیچیده نیست  ;حداقل بدانیم و اگاه باشیم که اسیر چه چیزی هستیم ;وقتی عواقب تصمیمات امروز را  و درست و غلط تصمیمات امروز را در آینده پس می دهیم . 

شاید از صحبت های هر کسی برداشت خود را داشته باشد . لطفا برداشت های خود را با من قسمت کنید  

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ 10 Mehr 00 ، 03:13
واژه

جانا من امدم و تو نیستی . انگار به یکباره از جهان دیگری به زمین آمدم .چند ثانیه زمان برد تا فهمیدم در جهان بدون تو دست و پا می زنم . 

جانا امشب ستاره ها مهمان آسمان اند ،تو کجاییی؟ به این فکر می کنم که دنیای بدون تو چقدر تاریک و دلگیر است . 

دلم می خواست از عشق بنویسم . دلم می خواست از شوق رهایی بنویسم . راستش دیشب به خیلی از موضوعات برای گفتن فکر کردم   اما انگار دست و زبانم لال شد . اشتباه نکن کابوس ندیدم   اصلا بی خیال . 

آسمان دلم با وجودت پر نور باد . 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 09 Mehr 00 ، 04:32
واژه

جانا ! 

از طلوع آفتاب قصد آمدن به این خانه امید را دارم . اما مشق ها مجال رهایی نمی داد   . زمان هم امروز بی قرار تر از همیشه بود . اصلا بگذار زمان برای همیشه بی قرار باشد لحظات  بدون تو که به حساب نمی آیند . 

عشق در خود گم شدن و پیدا شدن دارد . اگر تن به دریا زدی ،دل هم به دریا بزن . 

 

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 08 Mehr 00 ، 18:50
واژه

در ذات عشق ،هر چقدر عاشق بیشتر می سوزد باز هم آن را می خواهد تا یک هزار شود و هزار هم صد هزار   . 

نشانی عقل از دید مولانا 

عقل تا تدبیر و اندیشه کند ////   رفته باشد عشق تا هفتم سما 

یعنی که میان عقل و عشق فاصله وجود دارد . چرا که تا عقل تدبیر کند صغری و کبری بچیند به خیالش استدلال کند ;رفته باشد عشق تا هفتم سما . 

 

 

پ.ن : 

روز بزرگداشت شمس و مولانا نزدیک است . 

شراب خام بیار و به پختگان در ده 

من از کجا غم هر خام قلبتان ز کجا 

شرابخانه در آ و در از درون دربند 

تو از کجا و بد و نیک مردمان ز کجا 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 06 Mehr 00 ، 21:52
واژه

جانا من آمدم و تو نیستی . عطر محبوبه های شب همه جا را پر کرده اند . تصمیم دارم این بهشت کوچک را به خانه ببرم ،تا شاید در انجا قطره ای از بهشت،  با من باشد . مال من باشد . اما بهشت هم بدون تو ;جهنم که نه ، یک دوزخ دیگر است . 

گاهی اوقات فکر می کنم چقدر خوب است که کسی ،جایی ،در حال و هوایی،  دور از چشم دیگران برایم می نویسد و من بدون اینکه چیزی بگویم، واژه به واژه می خوانم .

حس قشنگی ست که بفهمی درون احساس کسی چه می گذرد . باور کن خدا هم وقتی از احساس های پنهانی تو با خبر می شود ،لبخند به روی لب هایش نقش می گیرد . قشنگ است پنهانی بفهمی ،کسی تو را چقدر دوست دارد . قشنگ بفهمی در خیال و رویای کسی چه می گذرد . اصلا دوست داشتن های پنهانی قشنگ است . 

فکر کن! دور از چشم همه نگاهش کنی و قند در دلت آب شود . صدایش را بشنوی و مهرش در دلت ،اوج بگیرد . 

می دانی جانا ; بعضی ادم ها را نمیشود فراموش کرد . اخر چنان در دلت حک شده اند که انگار با تو زاده شدند . با تو  می میرند . فراموشی مفهوم ندارد ،وقتی قلبت ،فتوی دیگری می دهد . 

از تو چه پنهان ، عشق همیشه زیبا ست . حتی حسرت یک عشق پنهانی هم زیبا ست . چیزی که آن را زشت می کند باور های غلط ما آدم ها ست . از آن بدتر ،عملکرد های غلط مبتنی بر باور های غلط است . ما ابزار تخیله عقده های دیگران نیستیم . 

 

من هم مثل تو فکر می کنم ادم ها زباله نیستند که دور بریزیمشان .اما آدمی که با باور های غلط ;  به خود و دیگران آسیب می زند ،کم از سطل زباله ندارد .چیزی نمی گذرد که  بوی تعفن افکارش  همه جا را می گیرد  . سطل های زباله را ،یا بیرون خانه دلت بگذار و فاصله بگیر یا دور بریز . 

آه جانا،جانا  ; نسیم که می زند ،عطر محبوبه های شب مشامم را پر می کند  و دلم بی اختیار لبخند می زند . چیزی شبیه حس عاشقی همه وجودم را پر می کند . آهسته بگویم :انگار دلم به تو فکر می کند . از تو چه پنهان ،گاهی اوقات فکر می کنم ،انقدر به تو فکر کردم و پنهانی لبخند زدمو قند های دلم آب شد  ،مرض قند گرفتم . به دلم می گویم آهسته جانم . آهسته . جواب این قند ها را چه کسی می دهد ؟

 

در این ساعت و این لحظه که جهان آهسته آهسته در  حال بیداری ست ،از خداوند می خواهم که عشق،  سهم تک تک لحظاتت باشد . انقدر از عشق قدرت بگیری که یک شوالیه پیروز باشی ،نه یک قهرمان شکست خورده  . 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 03 Mehr 00 ، 04:24
واژه

بی باده بهار خوش نباشد . ......

آمدم رفقا .آمدم . .... آمدم که در جمع هم و با هم باشیم و چه خوش است این با هم بودن . 

امدم چند نکته کوچک را عرض کنم و بروم . 

اول : 

پاییز امسال بدون هیاهو از راه رسید . انقدر که نه از یار دبستانی خبری ست و نه ژرنال های زرد و قرمز و قهوه ای . 

با تمام این تفاسیر ، پاییزتان به نیکی . 

دوم :

چند روز پیش روز جهانی صلح بود اختصاص داده شد به کرونا . اگر راستش را بخواهید ;چند سالی ست که دارم به این نکته فکر می کنم . در اینکه صلح مایه آرامش و آسایش بشریت است شکی نیست و نیاز به گفتن هم ندارد اما مشکل از جایی آغاز می شود که بشریت ناگزیر است برای رسیدن به صلح بجنگد و این جنگ سالها بلکه قرن ها به شکل های مختلف در زندگی انسان ها نشو و نما کرده . با این اوصاف چطور می شود از صلح حرف زد ؟ 

سوم : 

هنوز کاریکارتوری  در خور شان و مناسب با موضوع صلح و کرونا ندیدم . شاید ایراد از من بوده . یا شاید کاریکاتوریست کم کار شده اند ؟ 

چهارم و پنجم و شش هم بود که در وقت مناسب تری عرض می کنم . 

 

پ.ن: 

باشید که باشم تا ابد . 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 02 Mehr 00 ، 11:33
واژه