هرچه می خواهد دل تنگت بگو

من و تمام افکارم

۱۰ مطلب در مهر ۱۳۹۸ ثبت شده است

تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد
وجود نازکت آزرده گزند مباد

سلامت همه آفاق در سلامت توست
به هیچ عارضه شخص تو دردمند مباد

جمال صورت و معنی ز امن صحت توست
که ظاهرت دژم و باطنت نژند مباد

در این چمن چو درآید خزان به یغمایی
رهش به سرو سهی قامت بلند مباد

در آن بساط که حسن تو جلوه آغازد
مجال طعنه بدبین و بدپسند مباد

هر آن که روی چو ماهت به چشم بد بیند
بر آتش تو به جز جان او سپند مباد

شفا ز گفته شکرفشان حافظ جوی
که حاجتت به علاج گلاب و قند مباد

 "حافظ" 
@ashenayershgh 

امیدوارم سلامتی سهم همه ما در زندگی باشد .

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 26 Mehr 98 ، 16:57
واژه

از قدیم گفته اند : سرماخودگی خر است . 

خصوصا اگر حیا نکند و در یک ماه دو بار به جان ادم بیوفتد . 

پ.ن 

 

چنان عطسه به بافت و رگ و پی فشار می اورد که  ...... ادامه مطلب قابل حدس زدن است . 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 25 Mehr 98 ، 08:38
واژه

ایستاده ام درانبوهی از خیالات و اوهام . روبه رویم آیینه ایست که انعکاس تصویر تو در ان پیداست . چه می بینم ؟ 

تو نیمی از من و من نیمی دیگر از تو . انعکاس تو در من و من در تو   . اکنون من" دوم شخص " دیگری هستم که در انعکاسی دوباره به آیینه رجوع می کند .  من  تصویری به غیر از تو نیستم . انگار همه ی حجم تو در من هویدا می شود . من زاده ی افکار تو ام و تو انعکاس تصویر من در باورهابت . یکی شدن تصویری از عشق در ما می شود .  یک روح می شویم در دو جسم . عشق یعنی یکی شدن. 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 24 Mehr 98 ، 23:51
واژه

من غلام قمرم غیر قمر هیچ مگو
پیش من جز سخن شمع و شکر هیچ مگو

سخن رنج مگو جز سخن گنج مگو
ور از این بی‌خبری رنج مبر هیچ مگو

دوش دیوانه شدم عشق مرا دید و بگفت
آمدم نعره مزن جامه مدر هیچ مگو

گفتم ای عشق من از چیز دگر می‌ترسم
گفت آن چیز دگر نیست دگر هیچ مگو

من به گوش تو سخن‌های نهان خواهم گفت
سر بجنبان که بلی جز که به سر هیچ مگو

قمری جان صفتی در ره دل پیدا شد
در ره دل چه لطیف است سفر هیچ مگو

گفتم ای دل چه مه‌ست این دل اشارت می‌کرد
که نه اندازه توست این بگذر هیچ مگو

گفتم این روی فرشته‌ست عجب یا بشر است
گفت این غیر فرشته‌ست و بشر هیچ مگو

گفتم این چیست بگو زیر و زبر خواهم شد
گفت می‌باش چنین زیر و زبر هیچ مگو

ای نشسته تو در این خانه پرنقش و خیال
خیز از این خانه برو رخت ببر هیچ مگو

گفتم ای دل پدری کن نه که این وصف خداست
گفت این هست ولی جان پدر هیچ مگو


" حضرت مولانا"
@ashenayeeshgh

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ 22 Mehr 98 ، 20:35
واژه

دل به شکل غریبی در تنگنای حوادث دست و پا می زند .از تو چه پنهان حال و هوای دل  مثال ابر تیره است . گرفته و در بند کشیده  .نکند تردید  به رگ و پی زده است .    آفت  تردید ، وقتی به بافت افکارت رسوخ می کند، بند بند وجودت را می سوزاند . از یک طرف تصویر یک لبخند، از فرسنگ ها فاصله سو سو می زند و از سوی دیگر تردیدِ بود و نبود ی که جزء اثباتِ نیستی نبود . 

اکنون دل برای بودنش برای پذیرفتنش ، بهانه می خواهد .شوق زیستن کجاست ؟ 

چشم ها وقتی به دنبال یک نگاه می روند که قلاب شدن دست ها ارزو باشد . کجاست شوق پرواز؟ 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 21 Mehr 98 ، 16:31
واژه

باید پذیرفت گاهی اوقات به غیرت دستان نویسنده ای بر می خورد وقتی او را ناتوان از نوشتن خطاب می کنند . و چه زیباست کسی بیاید و تو را به نوشتن سوق  دهد . زنگ بزند وبخواهد که از او بنویسی . از ویژگی هایش ،حال و هوایش .،و احساسی که به او داری . اگرچه این منگنه گذاشتن را هم تایید نمی کنم اما معترفم که خواسته ی زیبایی ست . انگار کسی می خواهد که بخشی از دغدغه ی فکریت شود انقدر که از او بنویسی . تو را بخواند و دلش هزار راه نرفته را برود . 

شاید برای توی نویسنده یک توصیف است و برای او یک تجربه . تجربه ای که من هم معترف به زیبایی ان هستم . 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 17 Mehr 98 ، 20:43
واژه

نیمی انسان اند و نیمی  دیگر حیوان همان صورتکانی که لبخند به لب دارند . به غریزه نفس می کشند و گرگ درونشان را پنهان می کنند . گاهی نعره می زنند و افاضه می کنند و گاهی لبخند می زنند و بوی تعفن افکارشان همه گیر میشود .

به همین سادگی زندگی دو روی سکه می شود . 

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 17 Mehr 98 ، 00:15
واژه

دمی پرسه میزند در حجمی از نگاه هایی که سنگینی می کنند و دوشادوش روانند . وصف عشق که سنگینی نگاه نیست . خلا نیست . 

از دور ماندن و تعارفات حواله کردن عادت ناچیزی ست.  عشق در عمل زیبا می شود . 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 12 Mehr 98 ، 15:21
واژه

این روزها فصل تغییر کرده و من هم با فصل . 

هر روز صبح ( منظورم یک هفته است ) با قطار سرفه از خواب بیدار میشم و بعد از ۲ ساعت خوب میشه . آلرژی تو این فصل واقعا آزار دهنده است.  هرچند درمان دارویی هم دارم اما سردرد و حالت سرماخوردگی درابتدای این فصل حالمو می گیره.  

انگار میزان الرژی من امسال بیشتر از هر سال بوده . اما با همه این ها یک نفسی میاد و میره .همین جای تشکر داره . 

تا یک هفته حال و روزم همینه بعد خوب میشم . 

فعلا

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 12 Mehr 98 ، 12:05
واژه

یک بار گم شدن در ثانیه ها و هزار بار گم شدم در آینه .در آینه انعکاس تصویر من نبود . من به دنبال خودم به دور اینه پرسه می زنم و او تکرار می کند تصویر زنی در تاریکی . تصویر زنی در حجمی از سکوت . 

به خود شک می کنم . انگار لبانم دوخته است . چشم هایم چطور ؟ 

افکارم چطور ؟ باورهایم کجاست ؟ 

من درون سیاه چاله ای گیر کرده ام . طناب کجاست . ؟ 

دست هایت را دراز کنی بر می خیزم . جان می گیرم.  گره ای از لبانم باز می شود . 

 

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 10 Mehr 98 ، 00:31
واژه