وقتی غرق در رویا باشیم ،چه رویای خوب و چه رویای بد ،از دنیای حقیقت ها فاصله گرفته. قادر به تحلیل مسائل نیستیم. برای تحلیل مسائل باید تفکر منطقی و یک رابطه منطقی پیدا کرد . مثلا
من تو را دوست دارم . این یک گزاره ساده لست و ساده ترین نیاز یشر که همانا عشق به دوست داشتن و دوست داشته شدن است . اگر لین دوست داشتن در رویای تو شکر گیرد یعنی تو در دل کسی را دوست داری . آیا از احساس او هم با خبری ؟
اگر در بیرون شکل گیرد یعنی یک منطقی تحت عنوان منطق دوست داشتن شکل گرفته
اما اگر هم رویای کسی باشی وهم خارج از رویا ،کسی دوستت بدارد ،شرط است . یعنی شرط عشق و عاشق بودن این است که هم در رویا و هم در دنیای حقیقی شکل بگیرد .
اگر رویا و حقیقت عشق شدی آنوقت خودت را چطور ثابت می کنی ؟
عشق از خود گذشتگی می خواهد . از خود گذشتن در عشق به معنای آن نیست که یار را به دیگری بسپاری . بلکه این صرفا رها کردن است . و این رها کردن می تواند از ترس ،خجالت ، دروغ. یا هر تعریف دیگری شکل گیرد که در هر صورت عشق را دچار سیکل معیوب می کند . آیا آمده ای که خراب کنی یا آماده ی سازندگی باشی .
امیدوارم در راه ساختن آنقدر خراب نکنی که بیزار از عشق شوی و بیزار از عشق شود .
عشق لطافت می خواهد. صداقت می خواهد . درستی می خواهد .
نگذار عشق دچار دگردیسی شود که در این صورت حاصلی به غیر از حسرت و خشم، چیزی از خود به یادگار نمی گذارد .