هرچه می خواهد دل تنگت بگو

من و تمام افکارم

۷ مطلب در ارديبهشت ۱۴۰۲ ثبت شده است

آرامش به مفهوم آن نیست که در زندگی و محیط پیرامون هیچ صدایی نباشد . دغدغه ای نباشد . وقتی عمر مثل آب روان در گذر است آرامش هم‌تراز سکوت  نیست . با عشق هم می توان به آرامش رسید . 

حتی فکر کردن به  عشق و لحظه دیدار هم با خودش آرامش وصل را به همراه می آورد . معتقدم زندگی را باید زیستن نه اینکه به جرم زندگی تن به مردن دهیم . اما آیا همه انسانها زندگی را با مفهوم زیستن دریافته اند ؟ 

زیستن با تمام فراز و فرودش که سبب زیبای می شود ،بلدی می خواهد . هر کسی توان درست زندگی کردن را ندارد . 

من یک چیز را خوب می دانم اینکه زیستن با عشق زیبا ست و معنای زندگی در عاشقانه زیستن است . اما انسان‌ها دوست دارند به همان اندازه که عشق می دهند ،عشق را دریافت کنند و اگر صادق باشم دوست دارند دوست دارند یک برابر عشق را هدیه دهند و دو برابر عشق را دریافت کنند تا زنده بمانند . با این تعریف آیا آدم های پیرامون ما زنده اند ؟ 

من و تو چطور ؟ 

چه معیاری به عشق درون قلبمان می دهیم یعنی اگر قرار باشد این عشق را در کفه ترازو بگذاریم ،وزن آن درون قلبمان چه مقدار می شود .؟ 

چه مقدار دریافت می کنیم ؟ 

با این تفاسیر لازمه ی زندگی چیست ؟ 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 31 Ordibehesht 02 ، 16:28
واژه

 دو کهکشان دور از هم .

دو آسمان جدا از هم

در گردش تیک و تاک ثانیه ها 

آنجا که جاری ست 

پیوندی میان ماه و  خورشید 

دور از پلیدی در کورسوی امید روشنایی 

در بازی نور و سایه ها 

تو  را شکار کردم ‌

  اما زمین میعادگاه من است 

و آسمان مامن عشق الهی 

 خیالم

خیالم 

جایی میان هیاهوی دست هایی که نیست،  جا مانده است 

و چشم هایم 

گره خورده در چشم هایی 

که نوازشگر جان من است 

در هزار هزار پستوی خیال 

تو را  می جویم 

در کوچه پس کوچه های خاطره ها 

تو را می جویم 

 عشق

میهمان هر خانه نیست 

اگر و فقط اگر  قدم رنجه کند 

میهمان ناخوانده است 

آنجا می رود 

که مرامش عاشقی ست 

و مسلک اش مهر ورزی 

عشق بازی فکر نان و آب عاشق است 

نان و آب کجاست 

 

 

 

 

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 23 Ordibehesht 02 ، 21:32
واژه

دلم بارانی ست . از تو چه پنهان می خواهد ببارد اما مگر می شود میان انبوه چشم ها بارید . نه کنجی ست که بتوان به آن پناه برد و نه دلی  که در آن خانه کرد . انگار به دنبال گم شده ای می گردم . 

وقتی به خود می آیم به هرچه نگاه می کنم جز سنگ و تیشه و آهن نیست . و من چقدر غمگینم . 

 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ 19 Ordibehesht 02 ، 15:39
واژه

پر از آشفتگی ست لحظه هایم . گاهی پر می شود از ترس تنهایی. گاهی پر می شود از بودن میان گله گرگان  که مدام تیزی دندان نشان می دهند . 

دلم می خواهد خود را در آغوش بگیرم و دلداری دهم. موهایم. را نوازش کنم.  بگویم  حق تو در این زندگی ' بره بودن ' نیست . پس هوشیار باش . آگاهی اندکی از دغدغه هایت کم می کند . دلم می خواهد  ضربه ای بر پشت خود بزنم.  بگویم نترس تو ' من ' را داری . مثل کوه پشتت ایستاده ام . در عوض تو پاک باش و زلال  و مثل رود جاری . به گوشه ی امن خیال پناه بردن چاره کار نیست . 

از گرگ بترسی بدون شک حمله می کند. پس جسور باش . تو "من " را داری . من را تنهای تنها . 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 18 Ordibehesht 02 ، 12:39
واژه

قاصدک خیال من 

ای کاش آغوش تو را داشت 

هر شب فارغ از رویا ها 

 با دستهای باز

وسعت قلبت  را هدیه می داد 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 17 Ordibehesht 02 ، 15:01
واژه

وقتی دلتنگ می شوم به کاغذ های خالی پناه می برم .ملزومات است که نمی گذارند لخت و عور هرآنچه در وجود است به روی سپیدی کاغذ بیاید  .دلتنگ که می شوم به تو فکر می کنم .به چشم هایت  خنده هایت . 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 17 Ordibehesht 02 ، 08:48
واژه

 

جای نگاهت در چشم هایم 

و جای قدم هایت در کنارم 

خالی ست 

گاهی برای بودن 

گاهی برای خندیدن

وقت بگذار 

بگذار پروانه باشم 

بال  پروانه 

در جوار شمع می سوزد 

اما پیله ی عاشقی ست 

که پروانه شدن را  تکرار می کند

بیا و بمان 

تا پروانه وار دورت بگردم 

 

 

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 17 Ordibehesht 02 ، 08:30
واژه