آسمان هم مثل من ، دلش از زمین زمان پر است . داد می زند ، هوار می زند و سپس می بارد . برای هرچه بود و نبود ،میبارد . برای راز گل سرخ ، برای تنهایی گل مریم ، برای نسترن های تنها در باغچه ی خیال ،برای دستهای خالی شقایق و اندوه ماهی تنگ بلور .
ایر می بارد و زمین خنک می شود . قطره پشت قطره ،اشک پشت اشک و زمین بیشتر از قبل نفس می کشد.
انگار همه دغدغه ی زمین ، راز گل سرخ بود و تنهایی گل مریم .یا شاید تمام دردش اندوه ماهی تنگ بلور بود ،حالا که ابر می بارد ،دلش خنک شده است . زمین چقدر سنگدل است وقتی قطره ،قطره از رخ گل، اشک می بارد و چکه چکه به زمین می افتد. زمین مثل سنگ ،سخت و بی درد ، با قطره قطره های چشم گل ، خنک می شود .
کسی نیست بگوید :ای زمین چرا دشمنی؟
چرا خصم؟ گل درون زمین رشد می کند . چرا خشم ، چرا کینه ؟
گل به مهربانی زنده است و ماهی به طراوت و تازگی. دشمنی کجای این قصه است ؟