هرچه می خواهد دل تنگت بگو

من و تمام افکارم

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «برای برادرم مسعود.» ثبت شده است

خاطراتت همیشه در دلم زنده است.  هر سال این موقع با حرفها و با کارات یادآوری می کردی که فردا تولدته.  

عزیزترینم  تولدت مبارک . هزار بار تولدت مبارک.  هزار بار....


هر وقت از همه دنیا نا امید میشم، یا وقتی از زندگی سیر میشم میآی به خوابم و دلداری می دی.  اینقدر دستم ازت کوتاه شده که دیگه نمی تونم تو رو داشته باشم.  

اینقدر ازم فاصله داری که فقط می تونم توی خواب پیدات کنم.  دلم می خواست امروز داد بزنم ،فریاد بزنم.  سنگ روی قبر را بردارم و بغلت کنم.  دلم می خواست یک بار دیگه صدام کنی. فقط یک بار دیگه.  

به محض اینکه اومدم بالای سرت وجودت را حس کردم.  پاک و نقره ای بودی.  می درخشی.  چشمام را بستم و نفس کشیدمت.  

قلبم داره می سوزه.  قفسه سینه ام سنگین میشه وقتی می دونم هر کاری کنم ،دیگه تو رو ندارم.  بیشتر از همیشه بهت احتیاج داشتم.  احتیاج داشتم که باشی، که نفس بکشی.  با من حرف بزنی.  

دیشب تو خواب بهم می گفتی از اینکه غصه می خورم ناراحتی.  با غصه های من غصه می خوری.  با گریه های من گریه می کنی، مثل همون موقع که روی زمین بودی دست خودم نیست.  تو آسمونی  شدی، من اینجا روی زمین  جا موندم.  

 مثل همیشه برات تسبیح می زنم.  فاتحه می خونم،  خیرات می دم . اما دلم سبک نمیشه.  

هیچ وقت آخرین باری که بغلت کردم را فراموش نمی کنم . همه تو رو با خنده های،قشنگت به یاد  میارن و من تو رو با تمام لحظات خوبی که کنارت داشتم به یاد میارم.  

اینقدر خای خالیت  بزرگه که با هیچ چیز و هیچ کسی پر نمی شه.  

دلم برای بغل کردنت تنگ شده. . برای اینکه سرتو روی پام بذاری و موهاتو نوازش کنم.  چشماتو ببندی و بگی دستات آرامش میده. 

دنیا بدون نو، اون دنیایی که باید باشه نیست.  

حالم خیلی بده.  

تو یک نفر نبودی، درد نبودن کدوم تحمل کنم.  

برات دعا می خونم.  


برادرم مسعود

۱ نظر 17 Esfand 97 ، 20:12