هرچه می خواهد دل تنگت بگو

من و تمام افکارم

۲ مطلب در مرداد ۱۴۰۰ ثبت شده است

یک جان ، نه صد هزار جان داده ایم و هنوز داغدار جان دیگری هستیم . نه ترازویی ؛ نه مقیاسی . این درد به پیمانه نیست . بدون واخواهی امروز تو ؛ فردا من و یا بالعکس. 

یک سو بی عدالتی؛ یک سو حماقت در جهانی پز از نابرابری که حاصل عمر کوتاه من و توست . این جان من و توست که وسط میدان ، بی ارزش ،مثل پر کاه افتاده است . قدر این جان را می دانی ؟

یک ثانیه روان یکدیگر را نشانه می رویم و ثانیه ای بعد مثل شمع پای سنگ قبر یکدیگر می سوزیم . هوار می زنیم . حواست هست ؛ مثل طبل پر سروصدا شده ایم اما تو خالی ؟ فقط مشتی کلمات را هوار می زنیم . بی نتیجه ؛ بی ثمر ، خالی تر از خالی . 

دیگر چه دمی چه باز دمی ؟. جایی برای نفس کشیدن نیست . آسمان همه جا تیره و تار است . داغ تو، آتش جان من می شود و هر دو مثل شمع آب می شویم . که چه؟ مثلا بگوییم " ما درد مشترک ایم"؟

اصلا چه دردی و چه درمانی !وقتی نه  ؛ منطقی هست که توجیه کند و نه؛  زوری که متقاعد کند ؟

در گوشه ی دیگری جاهلیت دوباره نشو و نما می کند پر رنگ تر و بارز تراز قبل . خانه به خانه ، کوچه به کوچه ، زنان و دختران را به یغما می برند و کسی نیست که بگوید : آهای آدم ! بهشت اجباری جای من و تو نیست . 

چشم دوخته ایم به رنگ و لعاب سیاه این جهان ، بلکه فرجی شود.غافل ازاینکه عامل  تمام این سیاهی ها و پلیدی ها شده ایم . تو بگو! دیگر چه دردی ؛ چه درمانی؟

 

 

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 24 Mordad 00 ، 13:50
واژه

تا به خودت بیایی،  ثانیه ها می تازند و بعد در کمال ناباوری می بینی که از زندگی چیزی نفمیدی جز غم و اندوه و تلاش های بی وقفه ای که حتی مجال مرور انها هم نیست ، باقی نمانده .  

انگار تا به خودت بیایی فقط خستگی این زندگی می ماند . فرقی نمی کند 80 سال داشته باشی یا 20 سال . روح ادم که خسته شد ، یعنی زندگی ارزش خودش را از دست داده . 

 

 

بقیه بماند برای فردا . .... خستگی مجال نوشتن نمی دهد .

از شما چه پنهان نزدیک بود جای دیگری بنویسم که اصلاح شد یعنی به داد خودم رسیدم . 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 23 Mordad 00 ، 00:55
واژه