یارا
ای کاش کسی بود که می توانست بگوید و تو بشنوی . دلم شنیدن می خواهد یارا . در این سیاهی شب حتی ستاره ها غرق آرامش اند کجاست یک لقمه ای خواب راحت .. آدم ها خواب را از چشمانم دزدیده اند. کو آن ستاره یارا ؟ کجاست که روشن کند سیاهی شب را . اصلا تو چه می دانی معنای تنهایی را ؟ غم و غصه دلتنگی را ؟ آدم ها این روزها کور و کرند .چه می فهمند معنای زحمت های تو را . آه یارا تو چه می دانی معنای بی کسی ر۱. درد بی پدری را دردبی برادری را ؟ این روزها جهان غرق سیاهی ست یا شاید من با زغال ها همجوار شده ام . این روزها ادم می خواهند تکه ای از وجودت را بدزدند برای دزدیدن بهانه می خواهند . آه یارا یارا یارا دست هایت را به من بده یا لااقل دست های مرا بگیر تا حداقل دست هایم تنها نباشند .
می دانی یارا دیگر دلم لبخند هم نمی خواهد . از تو چه پنهان چشم هایم را بسته ام . گوش هایم را گرفته ام . نه دیدنی و نه شنیدنی . آخر یارا بعضی آدم ها فقط از حجم خوب بودنت کم می کنند و به نبودن هایت اضافه . یارا من نمی خواهم گم باشم . نمی خواهم کم باشم .اما انگار برای بودنم بهانه می خواهم . برای خندیدنم انگیزه می خواهم . از تو چه پنهان یارا ،دلم مهربانی می خواهد . دلم کسی را می خواهد که بیاید تو بخندی و او قند های دلش آب شود .درست فهمیدی یارا دلم عشق می خواهد . دلم تکیه کردن می خواهد .
نمی دانم یارا نمی دانم . دیگر گلها هم دلخوشی نیستند . انگار گلهای گلدان هم مثل من دیگر گل نمی دهند . باغبان که غمگین باشد گلها نمی خندند . با غم گلها چه کنم یارا ؟