لکه ها را پاک باید کرد
دستایوفسکی میگه
آنچه در درون آدم ها می ماند بی نهایت بیشتر از آن چیزی ست که در قالب کلمات بیرون می آید .
شاید درون آدم ها دنیای پهناوری از حرف ها و تجربه های ناگفته است . هر چه این تجربه بیشتر سکوت هم عمیق تر . گاهی اوقات زبان قاصر است از گفتن . نه اینکه حرف ها نگفتنی باشد . نه .! یا مجال گفتن نباشد . نه . !
شاید گفتن حرف هایی که راه به جایی نمی برند ، گفتن ندارد. یعنی خسته از گفتنیم .
استاد منزوی میگه :
از زمزمه دلتنگیم از همهمه بیزاریم
نه طاقت خاموشی نه میل سخن داریم .
در دنیایی تصنعی دست و پا می زنیم . تصنعی عشق می ورزیم ، قربان صدقه می رویم .شاید از بطن مادر مرده به دنیا می آییم و مرده هم نفس می کشیم . زندگی را باید بین زنده ها جستجو کرد . ما فقط به جرم زندگی، مردگی می کنیم . باور کنید مردگان خوبی هستیم . مرده ای که عاشق شدن بلد نیست . مرده ای که تاب شنیدن ندارد . مرده ای که قادر به پذیرش تغییر نیست . مرده ای که پر از تعفن افکار دیگران است . و ......
کجای این جهان دست و پا می زنیم ؟
تلنگر به چه چیزی باید بزنیم ؟
دنبال چه می گردیم ؟
چه می خواهیم ؟ از خود و این جهان چه می خواهیم ؟
قرار است به کجا و چه چیزی برسیم ؟
_در جایی پر از دروغ و دغل دست و پا می زنیم که بگوییم هستیم . با امید از خواب بیدار می شویم اما کدام بیداری؟جایی بد تر از جهان سوم جای منو و تو شده .
_ هر روز تلنگر به افکاری می زنیم که خود سبب شکل گیری آنها شده ایم . با این اوصاف غلط کدام و درست کدام است ؟
_ به دنبال خودی می گردیم که با حماقت ویرانه کرده ایم و در کمال جسارت می گوییم : ما خراب کردیم تو درست کن . ما بدی کردیم اما تو بد نباش . آدم قوی خودش را می سازد . و یک مشت مزخرفات بی پایه و اساس دیگر . همه حرف ها را می زنیم که حقیقت را پنهان کنیم که کسی نفهمد بد بودن ما از نا آگاهی ماست . چون توان پذیرش نداریم .
_ می خواهیم بدون تلاش ، بدون کوشش راه صد سال رویم از این جهت تاب و توان پذیرش موفقیت ها و خوشبختی های دیگران را نداریم . از این جهت دیگران همیشه در نگاه ما آدم های منفوری هستند . برای همین پتک را بر می داریم و محکم تر از قبل به زندگی آنها می کوبیم . چون پر از ضعفیم . پر از ناکامی .
_ تلاش می کنیم ، سماجت می کنیم تا دیگران را به قدر خود پوچ و بی ارزش کنیم چون معنای واقعی زندگی را دریافت نکردیم . کسی نبود آموزش دهد . یا اگر بود؛ او هم پر از چرک و سیاهی بود. یعنی غلط در غلط .
حالا متوقع از خود و جهان خودیم . به همه کس و همه چیز طلبکارانه نگاه می کنیم . معتقدیم آنها که در زندگی از راه درست رشد کردند، حتما حق ما را خورده اند و حالا باید پس بدهند . از همه بدتر خود را عقل کل می دانیم . بدون آگاهی ، تجویز هم می کنیم . راهکار هم می دهیم . و اگر از همه این راهکار ها ناکارم شویم دست به مظلوم نمایی می زنیم و پشت دیوار بلند انکار پنهان می شویم .
باور کنید اگر کسی در ارتباط با این قبیل رفتار ها سکوت کرد ، خدای نکرده ، نفهم نیست . بی شعور نیست . بلکه یک انسان آگاه است . اما انسان آگاه هم باید بداند تا کجا سکوت کند ... سکوت بیش از اندازه در طرف مقابل ایجاد توهم می کند . او را به این باور می رساند که درست عمل کرده .
گاهی اوقات سکوت بی موقع ، بیش از صدای بلند آدمی که تحت فشار است ، تخریب می کند . تخریبچی نامساعد و نادرست نباشیم .
آدم نامساعد زندگی خود و دیگران نباشیم .