صد بار نوشتم بیمارستان جای خوبیه تا بالاخره دکتر شدم .
Saturday, 31 Khordad 1399، 11:51 PM
شب خوش .
قبلا یه دوستایی داشتیم می اومدن و حالمونو می پرسیدن .
جای شما خالی، خیلی خوش میگذشت . اما انگار، انقدر اسیر زندگی شدیم که یادمون رفت زندگی کردن یعنی چی ؟ ای دل غافل . !!!!
به هر حال دل من برای دوستام تنگ میشه . امیدوارم دل اونا هم برای من تنگ بشه .
خلاصه اینکه ادم سالم مریض میشه .دکتر میره . بیمارستان میره .به هر حال یه جایی باید باشه تا ادما خوب بشن . دارم فکر می کنم بیمارستان یه جای دوست داشتنیه. .
گاهی اوقات ادم ها نیاز به تکرار دارند .
پ.ن:
■می ترسم اینقدر با خودم تکرار کنم بیمارستان جای خوبیه که تهش دکتر از آب در بیام.
■ احساس خستگی دارم خیلی زیاد .
99/03/31