هرچه می خواهد دل تنگت بگو

من و تمام افکارم

چه بگویم که نگفتنم به !

Monday, 3 Tir 1398، 07:25 PM

نه سری هست و نه صدایی ! 

انگار در اینجا  خاک مرده پاشیدند . نه کسی می آید و نه کسی می رود . نکند سال ها از مراسم ترحیم من گذشته و من بی خبرم.  شاید اصلا زندگی نکرده ام . ریه هایم رنگ هوا را له خود دیده اند ؟ چشم هایم غیر از چهار دیواری تنهایی چیز دیگری دیده است؟ 

شاید من در اعماق زمینم در اوج آسمان به دنبال خود می گردم ؟ 




پ.ن: 

برم دکتر حالم خیلی بد شده . این وقت روز که زمان هذیان گفتن نیست . 

تب دارم.  چشمام سیاهی میره . نکنه باید دخیل ببندم ؟ اصلا به کجا دخیل ببندم ؟ این قصه ادامه داره.  


موافقین ۰ مخالفین ۰ 98/04/03
واژه

نظرات  (۳)

07 Tir 98 ، 19:13 افغانی ..
سلام مای فرند ! 🙋
باز افغانی گستاخ منتقد اومد 😅 گرچه میدونم پیام انتقادی گاها بی پاسخ خواهند موند😆ولی دوست ان است که بگوید ... 😊
خدمت سرکارعالی معروض میدارد نوشتار شما بلاغت کلام داره ولی فصاحت نه !




( الان پیش خودتون میگید : همان به که خاک مرده بپاشند و کس نیاید و نرود ، که این بس خوشایندتر از افغانی غیر مدعو و مدعی دوستی ) 😉


پاسخ:
سلام . سلام 
خوش اومدی . 
والا از شما چه پنهان که ما خودمان هم دستی بر آتش نقد داریم . گاهی می سوزیم و گاهی می سوزانیم.  اما تجربه ثابت کرد که هر کسی را نظری ست . 
و هر نظری قابل احترام.  
نقد اگر سازنده باشد که در خدمتیم . اما اگر " حال" را در شیشه کند و ته دریا را نشانه رود ،انوقت ما هم ته دریا را نشانه می رویم . (کسی چه می داند . گفتیم که گفته باشیم . با ایموجی چشمک . یا اَبَر شوخی )

09 Tir 98 ، 21:14 افغانی ..
اگه اشتباه نکنم چخوف درمورد نقادها گفته بود همچو خرمگسی هستند که بروی بدن اسب مینشینند و میگزند !! 😅الان من ... 😅
البته عطف به جمله چخوف یه چیزی بگم ! یه وقتایی حوصله خودت رو هم نداری و یه شعر یا متن دلتنگی میسرایی . بعد یکی از راه میرسه ازت کلی توضیح و تفسیر میخواد تا اثرت رو قابل قبول بدونه !! اون وقت دقیقا همون جمله شماست که باید دایورتش کنی به ته دریا... ☺

پاسخ:
دقیقا.  
09 Tir 98 ، 21:40 افغانی ..
یه خاطره هم بگم !

تقریبا پونزده سال پیش انجمن شعری میرفتم . رسم بود هرکسی داوطلب بود شعرش رو به نقد میذاشت و میبایست همه نقدها با هر درجه تندی رو هم بشنوه و اعتراض نکنه . ولی کسی حق نداشت درحالت عادی شعر دیگری رو نظر بده و نقد کنه

یه دختر تفلونی بود ! متکبر و متوهم و گستاخ که جز سپید من دراری سبکی بلد نبود
و یه خانومی بود غزلسرایی چیره دست و استاد در سبک کلاسیک
یه روز تفلون خانم به سبک و سیا خانم غزلسرا گیر داد و به استهزا گرفت که سبک کهن و پیرزنانه س !!  😐 اشک خانم متشخص درومد ولی دم نزد  .
جلسه بعد برای تفلون خانم خطابه سرایی کردم تا خرمگس چخوف نشه !

تو که هستی که مرا نقد کنی ..... شعر را به کام من تلخ کنی
برو مادر میکند تو را صدا...... فرزندم وقت شیر است بیا
پوشکت را بباید کرد تعویض....کز مخلفات زرد گشته لبریز
تو که هستی که مرا نقد کنی....شعر را به کام من تلخ کنی
و ادامه....


چه خاطره بیمزه ای 😊
پاسخ:
به هر حال کسی که اثرش را برای نقد گذاشته باید ظرفیت نقد را هم  داشته باشه.  کلا، من ایرانی ها انتقاد پذیر نیافتم.  اما خوب می دانم اگر نقد بدون جهت گیری منفی باشه .قطعا جواب میده.  
قبول دارم در گذشته برای نقد ،شاعر را شهید می کردند . بعد با یک کاسه اب خوب می شستند و و بعد هم به روی بند منتقل می کردند تا خشک حسابی خشک شود.  . کلا شاعر گرامی یک شعر می نوشت ۴ ماه تو لک بود . 
نتیجه ان رفتار ها چه می شد . شعر خوب بود اما شاعر خوب کمتر بود . 
از ان طرف امروزه می بینیم که شعر خوب هست اما کمتر شنیده میشه . تا دلت بخواهد منتقد داریم . در این بین کیمیای گرانبها هم شاعری ست که هر از گاهی دست به قلم می شود.  شب می خوابید و صبح بلند می شوید، تیراژهای کتابهای چاپ شده را می بینید که حتی دلتان نمی خواهد ورق بزنید . 
کتاب چاپ می شود اما کتاب خوب این روزها گرانبها شده . 
منظور اینه نه به سخت گیری های بی مورد گذشته و نه به تعاریف و تعارفات امروزه که  یک عده برای هر شعری  پیچ واپیچ می روند . 

به هر حال دنیای ما دنیای عجیبی ست . 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی