هرچه می خواهد دل تنگت بگو

من و تمام افکارم

۱۷ مطلب در تیر ۱۳۹۹ ثبت شده است

گاهی اوقات چیزهایی در  درونت غوغا می کنه و هیچ جوابی براش نداری . از اون چیزهایی که نه حل میشه و نه رد میشه . همون چیزهایی که پافشاری می کنه و پاشو روی خرخره ات میگذاره و تلاش می کنه که هر ثانیه خَفَت کنه . به خودت میای و می بینی که در یک جهان پر کش مکش داری دست و پا می زنی . نه توان مردن داری و نه توان کشتن . هی دست و پا  می زنی . یک سال ، دو سال ، سه سال . بالاخره به خودت میای و رها می کنی . 

اینبار هم خودت  رها می کنی و هم همه ی چیزهایی که آزار دهنده شده . اما این رها کردن به معنای موفقیت نیست . فقط رها می کنی که دیگه به این مسیر ادامه ندی . 

در این حال و هوا و کش مکشِ درک ، چیستی و یا  نیستی ماجرا غرق شدی،  که یهو ذهن فعال و همیشه بیدارت به کمکت میاد و میگه . عزیز من مسیر درسته ،  ادم ها غلط اند . مسیر درسته،  افکار غلطه   . مسیر درسته ، عملکرد خرابه . تو چرا چراغ رو خاموش کردی ؟ 

دوباره یه حسی توی وجوت جون می گیره و روشن میشی . اینبار انگیزه پیدا می کنی برای جنگیدن و شروع یک کش مکش تازه  . از خودت شروع می کنی و به همه هست و نیست مردم گیر میدی   . 

بعد از مدتی دوباره به خودت میای می بینی افتادی توی سراشیبی گذر  عمر . ده سال ، پانزده سال . (به ذهن فعال همیشه بیدارت میگی : ای بابا ، اینو کجای دلمون بذاریم )

اینجاست که ذهن فعالت بی ادب میشه و میگه [خیلی عذر می خوام (گور بابای تو و این زندگی ، من کی گفتم برای رسیدن به حقیقت به خودت و جد و آباد این ملت گیر بدی   . حالا یا قبض رو می گیری با به زور بهت قبض میدم )البته چیزهای دیگه هم گفت که بنا به دلایلی سانسور شده  ‌]. این روزها همه دچار خود سانسوری هستیم . 

 

تا ذهن فعالت میره دنبال قبض ،یه دکتر میاد سر راهت ،زیادی کنکاش می کنه تو وجودت . ( در این حالت عمدتا دو برخورد وجود داره . اولین برخورد اینکه که دکتر می زنه زیر گریه و می گه شمارش معکوست شروع شده و  تا ۲۰ بشماری همه چی تمومه . یا خیلی خونسرد تو چشمت نگاه می کنه و میگه خیلی متاسفم . ) شخصا با اون مورد اول بیشتر ارتباط برقرار می کنم . به هر حالربی تفاوتی همیشه آزار دهنده است . 

تا بخوای درک کنی که دکتر چی گفت و چی شد ، ذهن فعالت میاد سراغت و میگه :۲ ثانیه وقت داری . آرزو کن . 

با یه حساب سرانگشتی به این میرسی که این بازه زمانی ارزش زندگی کردن نداشت . به غیر تلاش بی وقفه و بی هوده چیزی نبوده  . جز اینکه در حقت بی عدالتی و بی انصافی بشه چیزی نبوده   بعد به تمام بدهی های زندگیت فکر می کنی و میبینی تا دلت بخواد بدهکاری .چقدر  به خودت بدهکاری . مثلا تفریح نرفتی . شاد نبودی . دیگران خواستن غصه بخوری و تو هم مثل بز اخوش،  گفتی چشم و غصه خوردی . در کمال ناباوری می فهمی که حتی توان پرداخت بدهی ها به خودت رو نداری ،دیگه  اینکه چقدر برای اطرافیانت کم گذاشتی بماند .  . هیچی دیگه به جای آرزو کردن تف می کنی به این زندگی  و دل ذهن فعالت هم خنک میشه . با منت ، قبض را برات صادر می کنه . 

یه نفس می کشی وهمینطور که  توهم می زنی داری نفسُ  پس می دی، مثل یک انسان عقده ای وارد یه دنیای دیگه میشی . هیچی دیگه ، اینجاست که دست اندر کاران تصمیم می گیرند تو شبیه یک یابو به زندگی ادامه بدی . و تو هم مثل یک یابو می پذیری . 

 

 

The end 

 

 

پ.ن:

_ در بیمارستان هستم و منتظرم آنژیو مادر تمام بشه . 

_  بالاخره این وقت باید سپری میشد . 

_  مادر داره آنژیو میشه .دست و پای من یخ کرده . 

_  همچنان حرف بر سر آن است که من بیمارستان را دوست ندارم . 

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 08 Tir 99 ، 11:03
واژه

سلام سلام . 

امیدوارم همه ی ما روزی  به بلوغ عاطفی و بلوغ اجتماعی  برسیم. 

شاید ارزویی دست نیافتنی باشه. اما بهتر از ان است که هیچ ارزویی نداشته باشیم . 

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 07 Tir 99 ، 20:28
واژه

بریم سراغ پی نوشت 

1/عجیب دلتنگم . عجیب 

2/نمی دونم چرا بی قرارم. البته شاید عاملش قدری دلتنگی باشد .  

3/ 

4/

5/

6/

7/ زندگی مثل دریا ست . برای زندگی کردن باید تن به آب زد . 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ 05 Tir 99 ، 22:39
واژه

سلام. 

دیدین بعضی ها شبیه جادوگر پیر یه ریز دارن امواج منفی میدم   ؟; 

یکی نیست به این ادما بگه فکر کردید عمر نوح دارید و فرصت برای جبران هست که اینطوری رفتار می کنید ؟ 

یعنی متاسفم . 

پ.ن:

کج سلیقه هم که هستید . 

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 04 Tir 99 ، 22:52
واژه

کاش پیام آوری بیاید و مرا با اعماق وجودش بخواند . من مجسمه نیستم که دچار سکون باشم . آب یک برکه ی خالی نیستم که راکد باشم . کوه نیستم که ریزش کنم . من دریایی هستم که گاه آرام و گاه خروشان است . من یک زندگی ام . در من عشق جریان می یابد و لبخند شکوفا می شود . من جهانی پر از خاطره در مسیر یک نگاه عاشقانه ام . من هستم . بودن بخش کوچکی از خاصیت من است . با هر عشق متولد می شوم و با هر لبختد به جریان می افتم . مرا دریاب . 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ 02 Tir 99 ، 23:07
واژه

سلامی چو بوی خوش آشنایی . 

از شما چه پنهان بالاخره مسائل بیمارستان حل شد و از دنیای مخوف بیمارستان خلاص شدم . از این بابت خدا را شاکرم. 

اما مطلب جدید که ذهنم را مشغول کرده از این قرار است که احساس می کنم گم شده دارم . حس کنکاش و توام با دلتنگی . شاید بشه به این حس "خود عاشقی"گفت . (مثلا )

شاید هم این خاصیت مغز باشه . یه جورایی خودش به خودش رکب می زنه . ( من یواش میگم و شما هم یواش بخون تصور عاشقی . دچار کج خیالی شده )

به هر حال حس دلتنگی هست و وقتی جواب خوبی براش نداری آزار دهنده میشه . 

امیدوارم سوالات زندگیتون بی جواب نمونه . 

 

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ 02 Tir 99 ، 22:53
واژه

این روز ها حال و هوای روحی من عجیب درگیر نوسانات ناخوشایندی شده . افکارم چنان پریشان است که انگار  مغزم در دوران یائستگی به سر می برد . گاهی اوقات احساساتم فوران می کند و گاهی اوقات هیچ . شاید کالبد احساس من از تعادل خارج شده . 

 

پ،.ن : 

اخم هایم گره خورده و باز نمی شود . 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 01 Tir 99 ، 20:54
واژه