دلم دو بال پرواز می خواهد برای پریدن . برای اوج گرفتن برای تجربه های درست و ناب . برای کشف راه های تازه .
دلم دست هایی می خواهد که با من همراه شود . یا شاید بهتر از هر دستی , دلم ؛ دلی و دل هایی می خواهد برای همراه شدن . چقدر قشنگ است که در کنارت آدم هایی باشند که همگام با تو قدم بردارند . تشویقت میکنند و حس خوب پیشرفت و انگیزه پیشرفت را در وجودت زنده کنند .
راستش را بخواهی دلم خیلی چیزها می خواهد اما انگار دیوارهایی که به دور خودم کشیده ام و اسمشان را ملاحظات گذاشتم (البته این روندی ست که در طی سال ها اتفاق افتاده )؛ به من اجازه نمی دهد که در این لحظه که می خواهم از خواسته هایم بنویسم ؛ بتوانم حتی با خودم شفاف باشم مثلا بگویم دلم یک یار همراه همدل می خواهد که با خیال راحت دل به دلش بدهم و به سوی موفقیت پیش برم .
اینکه یار و یاوری باشد خیلی قشنگ است اما این باور ها از من آدمی ساخت که به خود متکی شوم و حقیقت این است که گاهی اوقات که می بینم یعضی ها چقدر زیبا این همراه همدل را دارند انوقت به تنهایی خودم بیشتر فکر می کنم . راستش را بخواهی نمی دانم این استقلال به معنای تنها شدن بوده یا خیر . اما هر چه که هست طعم خوب و بد را با هم دارد .می دانم حرف های مرا آدم هایی می فهمند که زندگی را مثل من تجربه کرده اند .
چقدر خوب بود که دوستانی داشتم و آنها هم از تجربیات خود در این رابطه می گفتند . اینکه آنها چطور مستقل شدند / حاصل این استقلال چه بود ؟
آیا مثل من تنها هستند ؟ یا تعریفشان از تنهایی چیست؟
ناگفته نماند که در زندگی و در باور من ؛ تنهایی به معنای بودن در بیابان بی آب و علف نیست . دور و بر ما پر است از آدم هایی که روابط ما و آنها در طی مقطعی خاص تعریف می شود . از آن بد تر انقدر غرق کار و پیشرفت و تکاپو های خوش ناخوش زندگی و موارد ناشی از این استقلال هستیم که به خودمان می آییم و می بینیم هر روز تنها تر شده ایم . یا بهتر بگویم عمق روابطمان با افراد کم شده است . دلمان تنگ می شود اما ناگزیر از دغدغه های روزمره به سهولت حتی دلتنگی مان را فراموش می کنیم . این ثمره زندگی ماشینی ست . ثمره زندگی در جهان سوم که چه عرض کنم جهان دهم است که زندگی را در کار خلاصه می کند . و ما هم به عنوان کارگران این زندگی مدام در تلاشیم .
انگار کسی نگفت به دنبال چه آمده ای ؟
در این بین اگر بخواهیم ربات شویم که هیچ . تکلیف روشن است اما اگر بخواهیم انسان باشیم به تفریح هم نیاز داریم . به عشق ورزیدن . به خندیدن های ااز ته دل . به اینکه بین شانه های محکم یک عشق جای بگیری و احساس کنی دنیا به قدر همین یک وجب ؛ بزرگ تر از هر کهکشانی ست . انگار این یک وجب جا قرار است به تو توان کوه کندن بدهد .
بی دلیل نیست که فرهاد کوه کند ......