حال و هوای جنگ
آمده بودم از چیز دیگری بنویسم که پیام نا خوشاینی دریافت کردم و به کلی ذهنم را به سمت و سویی دیگر برد .
اما سعی می کنم ذهنم را جمع و جور کنم و به حرفهایی که دوست داشتم با شما قسمت کنم برمی گردم .
حال و هوای این روزهای ما حال و هوای جنگ است این استرس ها مرا به دوران کودکی ام می برد . به جنگ ایران و عراق . به جنگ تن به تن نا برابر .
در عالم خردسالی مهم ترین مامن امن یک کودک آغوش پدر و مادرش است . وقتی صدای آژیر خطر می آمد هیچ جای دنیا برایم امن تر از آغوش پدرم نبود . خوب به یاد دارم که بارها در همان وضعیت قرمز تا رسیدن به وضعیت سفید در آغوش پدرم خوابیده ام . بعد از پدرم تنها آغوش امن برادرم بود . اما چرا ؟
من هنوز پاسخ قانعی برای این چرایی ندارم . اما قطعا نیاز وجودی من در آن لحظه آن اغوش امن بود که دریغ نمی شد و حالا که به آن لحظات فکر می کنم می بینم که چقدر ارزشمند بودند . اما چرا بعد از گذشت 40 سال این لحظات را مرور کردم ؟ شاید صدای ناخوشایند موشک ها ؛ تخلیه شهر ؛ ترک خانه و دیار و گاهی دوستان و یاران , و در حالت کلی استرس موجود ناشی از حال هوای جنگ .
اگر چه این استرس طبیعی ست . خب ناشی از جنگ است . و در جنگ گویا هر اتفاقی ممکن می شود . اما به نظرم به چند مفهوم اساسی باید فکر کرد.
1- تفاوت استرس و اضطراب
2- ریشه های استرس و اضطراب
3- علت ماندگاری این استرس
4- تحلیل رفتاری ناشی از استرس موجود