هرچه می خواهد دل تنگت بگو

من و تمام افکارم

حال و هوای جنگ

Thursday, 30 Khordad 1404، 12:35 PM

آمده بودم از چیز دیگری بنویسم که پیام نا خوشاینی دریافت کردم و به کلی ذهنم را به سمت و سویی دیگر برد . 

اما سعی می کنم ذهنم را جمع و جور کنم و به حرفهایی که دوست داشتم با شما قسمت کنم برمی گردم . 

 

 

حال و هوای این روزهای ما حال و هوای جنگ است  این استرس ها مرا به دوران کودکی ام می برد . به جنگ ایران و عراق . به جنگ تن به تن نا برابر . 

در عالم خردسالی مهم ترین مامن امن یک کودک آغوش پدر و مادرش است . وقتی صدای آژیر خطر می آمد هیچ جای دنیا برایم امن تر از آغوش پدرم نبود . خوب به یاد دارم که بارها در همان وضعیت قرمز تا رسیدن به وضعیت سفید در آغوش پدرم خوابیده ام .  بعد از پدرم تنها آغوش امن برادرم بود . اما چرا ؟

من هنوز پاسخ قانعی برای این چرایی ندارم . اما قطعا نیاز وجودی من در آن لحظه آن اغوش امن بود که دریغ نمی شد و حالا که به آن لحظات فکر می کنم می بینم که چقدر ارزشمند بودند . اما چرا بعد از گذشت 40 سال این لحظات را مرور کردم ؟ شاید صدای ناخوشایند موشک ها ؛ تخلیه شهر ؛ ترک خانه و دیار و گاهی دوستان و یاران , و در حالت کلی استرس موجود ناشی از حال هوای جنگ . 

اگر چه این استرس طبیعی ست . خب ناشی از جنگ است . و در جنگ  گویا هر اتفاقی ممکن می شود . اما به نظرم به چند مفهوم اساسی باید فکر کرد. 

1- تفاوت استرس و اضطراب 

2- ریشه های استرس و اضطراب 

3- علت ماندگاری این استرس 

4- تحلیل رفتاری ناشی از استرس موجود 

 

 

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ 04/03/30
واژه

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی