اراجیف گویان راه ....
گاهی اوقات دلم می خواهد کنج یک حیاط سرسبز بنشینم و به هر آنچه که در لحظه از ذهنم می گذرد فکر کنم . شاید به گذشته و گذشته ها .مثلا به دوران کودکی . به نوجوانی . به تلخی های دوران جوانی . به آدم هایی که با اجازه زندگی را به ناکجاآبادی هدایت کردند که خودشان هم نمی دانند وبدتر انکه حتی شعور فهمیدن هم ندارند . اما به راحتی به خودشان اجازه قضاوت می دهند .
این قبیل آدم ها فقط قادر به دیدن ابتدا و انتهای یک مسیر زندگی هستند و سطح قضاوتشان هم در همین اندازه است اما زندگی چیزی فراتر قضاوت این آدم هاست .
گاهی اوقات فکر می کنم چیزی که اسباب قضاوت ها را فراهم می کنم دهانی ست که بی موقع لب به سخن می گشاید . چرا باید اطلاعاتی را در اختیار دیگران قرار داد که ظرفیت شنیدن را ندارند . موضوع ظرفیت نییست ؛ اصلا ارتباطی به آنها ندارد که خود را در جایگاهی ببینند که قضاوت کنند .صحبت بی موقع امکان قضاوت را فراهم می کند . و این در صورتی ست که قضاوت ها عادلانه باشد نه از روی حسادت ها و کم بینی ها و حماقت ها و چه . چه.....
شک نکنید همیشه آدم هایی که اسیر حماقت ها و حسادت های خود اند سریع تر دست به قضاوت می زنند . نه برای اینکه صرفا قضاوت کرده باشند . بلکه برای این که عقده های چندین و چند هزار ساله خود را تخلیه کنند . کمبود های خود را التیام بخشند .
در یک چنین شرایط مسمومی انسان عاقل چه می کند ؟
یا باید گوش ها را گرفت و چشم ها را بست و به راه خود ادامه داد . که در این صورت مثال یک جوجه ماشینی که به دنبال صاحبش یا شاید والدینش می گردد به دنبالت می آید و مثل یک (وروره جادو) به اراجیف خود ادامه می هند . انقدر ادامه می دهند تا کلافه شوی و بالاخره چیزی که لایقش هستند را نثار روح خودشان و جد و آبادشان کنی .
یا باید چشم و گوش هایت را باز کنی و هر آنچه را که می گویند گوش جان بگیری با طناب پوسیده این جماعت در ته چاه دست و پایی بزنی و بعد هم یک منت بزرگ سرت بماند که ما بودیم قبل از انکه تو باشی . . خلاصه تمام موجودیت و هستی و نیستی ات را زیر سوال ببرند .
آن هم بدون هیچ منطقی . این منطق های تخمی هم از سر کمبود هایشان است .
یا آنکه فرار را بر قرار ترجیح دهی و سلامت روح و روان خود را تضمین کنی .
خلاصه اینکه مرد یا زن عاقل به همین سادگی دستخوش اراجیف ها نمی شود . درایت بخش مهم زندگی ست . اگرهوار نمی زنی و داد و بیداد راه نمی اندازی باید بگویم که 5 دقیقه وقت داشتم و تنها چیزهایی که به ذهنم رسید این مطالب بود که با شما قسمت کردم .