برای عشق
نه دلیل لازم است
نه زر و زور
یک لبخند کافی ست
تا جهان دلت آتش بگیرد
برای عشق
نه دلیل لازم است
نه زر و زور
یک لبخند کافی ست
تا جهان دلت آتش بگیرد
جهان وقتی با خنده های از ته دل کودکان همراه می شود شور و شوقی چند برابر به خود می گیرد . همه ما بار ها و بارها با خنده های از ته دل کودکان خندیده ایم حتی اگر علت خنده ها را ندانیم . اما از شوق خنده هایشان به وجد آمده ایم .
پروسه به وجود آمدن ،به دنیا آمدن نوزاد یک معجزه است . یک معجزه به معنای واقعی . وقتی جنین آنقدر هوشمند و با شعور ذاتی ، تمام احساس محیط پیرامون را از نگاه و احساس و حتی صدای مادر و پدرش درک می کند . موجودی که ما او را ناتوان می بینیم آنقدر توانمند. است که با حضورش سبب می شود تا والدینش کوه را برای او ،به حرمت او ، و به خواست او تکان دهند . و این نکته در تمام طبیعت حاکم است .
والدین همیشه نقش حمایت گر را در زندگی فرزندان ایفا می کنند . حداقل والدینی که به لحاظ بلوغ فکری و عاطفی و جسمی و در حالت کلی از بعد روانی روند تکاملی را طی کرده اند .
پروسه رشد کودک چقدر دلپذیر است و هیجان و تلاش راه رفتن ، حر ف زدن کودک. را تجربه می کنیم .
بیست سال از تجربه من در این راه می گذرد . با خودم عهد کرده بودم بیست سال بعد، تمام تصاویر این بیست سال را از لحظه ی به دنیا آمدنش. راه رفتنش ،حرف زدنش ،شعر خواندنش ،احساس استقلالش ، غدا خودش. واکسن زدنش ،همه و همه را به او نشان دهم و بالاخره به عهدم وفا کردم .
مطمئنم برای فرزندم هم جالب خواهد بود .
معنای زندگی را با فرزندم درک کردم و زندگی برای او و در کنار او و همراه او پر از فراز و نشیب و زیبا بود . با او بزرگ شدم . با او تجربه کردم و چقدر این تجربیات زیبا بودند .
برای این معجزه زیبا خدارا هزار بار شاکرم .
امروز معجزه من بیست ساله است و آهسته اهسته یک مهندس جوان می شود .
آنقدر غم به دل نشسته که انگیزه لبخند را از یاد برده است .
وقتی با دنیایی از عشق قدم در مسیری می گذاری و بعد بازیچه ی دست آدم ها می شوی می فهمی که زندگی ارزش و اعتبار خود را لز دست می دهد .
تصویر انتزاعی عشق را فقط در کتابها می توان دید . ان هم به قدر و اندازه ای که زبان از بیان ان قاصر نباشد . هنگامی عشق جاودان می شود که در عمل به اثبات رسد . والا. موضوع از ابتدای امر همان است که بوده مگر اینکه تمایل به تغییر باشد و تغییر نه در حرف که در عمل حاصل می شود . تغییر در عمل به اثبات نی رسد نه در وعدههای بی عمل .
خواب بودی ،بوسیدمت
و ندانستی
شوق زیستن
تنها
لبخند تو بود
عشق افاقه می کرد
اگر
چشم هایت
قلب مرا کنکاش می کرد
سرخوشی های بچگی هنوز هم زیبا ترین لحظات زندگی اند . وقتی کودک درونت زنده باشه وسط پروژه اولین گوله برفی رو به سمت همکارت نشونه می ری و هدف ......
این تلنگر کودک درون همه ی مجموعه رو زنده می کنه و دوازده نفری روی سقف نیمه کاره یه میدون جنگ ساخته میشه . اولین گوله برفی به دومی و سومی و صدمی میرسه و دلی از عزا در آوردیم اینقدر که خستگی ها در رفت . و نهایتا از همه همکاران با ظرفیت تشکر می کنیم .
گرمی دستانت اوج زندگی ست و دلدادگی ، بازی خوشایند لبخند و بوسه .
عشق به جریان میافتد وقتی جشم های تو به دنبال تار موی جا مانده به روی سینه ات تاب می خورد .
می دانی زندگی صرفا رقص تن نیست . زندگی به علاوه نگاهی ،لبخندی ، حرفی ،بوسه ای و حتی اخمی به جریان می افتد .
آموختم که جهات هستی پر از رمز و راز است و هر کدام از ما به قدر درک و فهم خود از این جهان برداشت می کنیم .
آموختم که نباید دیگران را قضاوت کنم چرا میزان درک و دریافت انسان ها متفاوت است .
آموختم این جهان بر مدار دایره می چرخد که همان مصداق ضرب المثل تاریخی ست
هر چه کنی به خود کنی گر همه نیک و بد کنی
آموختم مهربان باشم که مهربانی الفبای معرفت است
آموختم در زندگی هوشیاری را ارجحیت دهم به رندی اگر چه دو مفهوم م جدا از هم هستند.
آموختم عشق آموختنی نیست باید عشق همچون چشمه ای در وجودت باشد از این جهت عشق هیچگاه تحمیل نمی شود .
آموختم عشق خودش انتخاب می کند و پیش می آید و پیش می رود . اجازه نمی دهد تو انتخابش کنی از این جهت قدم پیش می گذارد و تو فقط اطاعت امر می کتی و این خاصیت عشق است .
آموختم بدی ها ،اگر چه مقطعی اما پر رنگ و ماندگارند .
آموختم برای حذف لحظات بد باید بخشید.
آموختم یا ببخشم یا ببخشم و یا ببخشم و اگر نتوانستم به خدای خودم و کائنات واگذار کنم تا به این طریق رها شوم از همه آن بدیهایی که دورم را احاطه کرده اند .
آموختم بخشش دل رئوف و روح بزرگی می خواهد و رسیدن به آن نیازمند تمرین است .
آموختم زیبایی هدیه خداوند است و من این هدیه را پاس بدارم .
آموختم هر آنچه را می بینی قابل گفتن نیست . گاهی سکوت بهترین حرف دنیا ست .
آموختم آبرو چیزی نیست که کسی بیاید و با پایش بزند و بریزد . آبرو فراتر چیزی ست که دیگران با بدیها بریزند و با این شیوه خشم کینه عقده های حقارت و حماقت های خود را ترمیم کنند .
آموختم که همه کسانی را که به آموختند ، آنچه را باید می آموختند پاس بدارم .
آموختم عدالت باید در نهاد انسان باشد
آموختم وجدان را همیشه بیدار بدارم که وجدان خواب ،من را از حقیقت دور می کند .
آموختم حافظ حریم زندگی خود باشم و برای حریم دیگران احترام قائل باشم .
آموختم شغل هر شخص ، بخشی از شخصیت اوست پس همه محترم هستند
آموختم گاهی برای خودم و افکار خودم ، برای جسم و روح خودم وقت بگذارم
آموختم به خود توجه کنم و بی توقع از توجه دیگران باشم . حتی اگر این بی توجهی آزار دهنده باشد .
آموختم که شعله عشق را تا همیشه در دلم زنده نگه دارم که عشق بزرگترین سرمایه بشر است . چرا که توشه ی عشق مهربانی ست .
نشستم کنار غباری
که از گور من نیست
و خاکی که خاک تنم نیست.
هزار وصله دیدی به روی تنم
یکی وصله از جنس من نیست
آهای ای زمین
، آسمان،
محو دردم
اگر ساکتُ رو به مرگم
اگر رو به محراب
کز کرده ام
بگو قبله گاهم کجا رفت
مگر من چه کردم
چرا رفت
اگر دردم ای عشق،
جان می دهم
این منُ این توُ خون من
بگیر و ببر گور من
#واژه
#مریم_راد"واژه "
#شعر_آزاد
پ.ن .
هنوز هم مثل سالیان پیش مثل وقتی که خود را شناختم یا به ماهیت وجودی خود پی بردم ، معتقدم حکایت عشق حکایت از جان گذشتن است . هر کسی توان درک عشق را ندارد . کسی می تواند عاشق باشد که عشق را لمس کرده باشد . درک و دریافت کرده باشد . عشق قصه حال و گذشته و آینده نیست . قصه ی احساس است . عشق اگر عشق باشد تاریخ مصرف ندارد . چرا که تا ابدیت پابرجاست و جاودانه می ماند .
ضرب المثلی هست که میگه :
کار هر بز نیست خرمن کوفتن
گاو نر می خواهد مرد کهن
بهمن همیشه یاد آور عشق بوده و هست . هم عشق ایرانی و هم عشق جهانی .
عاشق باشید و به عشق نفس بکشید .
حتماً جمله ی " امشب شب آرزوها هاست " را شنیده آید. قطعاً می دانید که در. این شب اکثر مردم به واسطه بیان آرزوی خویش به واسطه دعا کردن، امید به رسیدن آرزو های خود را دارند.
ما هم از صمیم قلب دعا می کنیم هر کسی به هر آرزویی که دارد ،برسد .
اما فلسفه این شب به اعتقاد من قدری فرا تر است.
همه ما با امواج مثبت دعا و دعا کردن آشنا هستیم. این امواج مثبت را هر فردی که در دل ارزویی دارد، تجربه کرده است. خصوصاً اگر حاجت آنچه در دل دارد را گرفته باشد .
حال تصور کنید مجموعه ای از انسان ها در یک شب به صورت ناخودآگاه این امواج مثبت را از خود ساطع می کنند. به سادگی می توان فهمید که نتیجه جریان می شود از انرژی که از بخش از مجموعه انسان هاست.
بنابراین دو مورد به صورت همزمان در حال وقوع است، یک، اجابت دعا،
دو انرژی حاصل از دعا کردن
اگر با این دیدگاه بیاندیشید می،بینید که حتماً آرزوی شما برآورده خواهد شد . قدرت باور ها را دست کم نگیرید .
انسانها با باور های خود زندگی میکنند.
به عنوان یک انسان آرمانگرا و ایدئالیسم آرزو می کنم که بتوانیم با تکیه بر علم و تحقیق تمام باورهای غلط را کنار بگذاریم و باورهای درست را جایگزین آنها کنیم.
قطعاً بزرگترین درد مشترک بشر،عشق است، با تکیه بر عشق دنیای قشنگ تری را می سازیم. انسان ها اگر، یکدیگر را دوست داشته باشند هیچگاه حسادت نمی کنند. دشمنی نمی کنند و از،زندگی یکدیگر ویرانه نمی سازند .
همه این ها برای مبنای باور های درست اتفاق می افتد. برای درست و غلط باورهای خود وقت بگذاریم.
زندگی خوب می تواند محصول باور های خوب و درست ،تلاش و کوشش ،ارزشهای درست و عملکرد های درست تر باشد . شاید خوشبختی اینگونه بدست می آید .
پ.ن.
می شود این صفحه را گاهی نگاهی انداخت .
مباحثه در لغت معنای نسبتاً متعددی دارد. یکی از معناهای مباحثه مناظره است و دیگری با یکدیگر پژوهیدن علم، با یکدیگر بحث کردن می باشد.
همیشه معتقد بوده و هستم که مباحثه با انسان های متعصب راه به جایی نمی برد. چرا که تعصبات اجازه تفکر منطقی را از ذهن فرد (گوینده یا شنونده) می گیرد و به جای آن، مغلطه را جایگزین خواهد کرد . در این حالت ،نه دردی دوا می شود و نه مباحثه به جریان می افتد.
تفکر منطقی و انگیزه ی میانه روی یک حرکتی دو جانبه است. یعنی در مواجه با مسائل هم باید جنبه مثبت آن را در نظر گرفت و هم جنبه منفی آن را.
وقتی انسان ها با دیدگاه متعصبانه به مسائل می نگرند ،تفکر و اندیشه می کنند، امکان درک منطقی و اختیار را از مخاطب خود سلب می کنند. سلب اختیار کردن دیگران خصوصاً در مواجه با تفکرات نشان دهنده ی زورگویی ست. معتقدم زورگویی با انسان های صاحب تفکر منافات دارد. انسان صاحب تفکر، به تجربه، آزادی بیان، برابری، احترام گذاشتم به عقاید مختلف، توان شنیدن را دریافت و آموزش دیده است. در این عملکرد ها جایی برای زورگویی نیست.
انسان زورگو هرچقدر برای نشاندن حرف خود به کرسی تلاش بیشتری به خرج دهد، نتیجه کمتری دریافت می کند . این مسئله یعنی عدم موفقیت یا شکست. چرا شکست؟ زیرا هرچقدر گوینده با دلایل واهی پافشاری بیشتری کند، توان شنیدن را از مخاطب متعصب سلب می کند.
معتقدم مباحثه باید مقدمه مناسبی داشته باشد تا بتواند ذهن مخاطب را برای ادامه گفتگو آماده کند و متن مباحثه باید به گونه ای باشد که مخاطب با درک و فهم خود، (البته با کمک و راهنمایی گوینده ) نتیجه را،دریافت کند .
در مباحثه احترام به طرفین از،اصول و قوانین مهم و حائز اهمیت است.در غیر اینصورت نتیجه مطلوبی حاصل نمی شود.
هدف از ایجاد مباحثه هم از موارد حائز اهمیت است . اینکه بدانیم چرا و به جهت دلیل به دنبال گفتگو هستیم .