هرچه می خواهد دل تنگت بگو

من و تمام افکارم

سلام به روی ماه من و شما . 

سلام به روی ماه من که بعد از مدت ها اومدم اینجا بنویسم . سلام به روی ماه شما که له اینجا تشریف اوردید . 

عرضم به خدمتتون که .......

از نظر من بیمارستان یکی از مکان های طاقت فرسای روی زمینه . 

دور جان همه شما ، امروز بیمارستان بودم چون مادر با تشخیص سکته مغزی دربیمارستان بستری شدن . البته خداراشکر که به خیر گذشته . اما در این روزهای پر استرس چه به لحاظ مالی و چه معنوی و همراه با فشارهای اجتماعی تحمیل شده برابر با چند اسب بخار ،، به راحتی میشه گفت که فقط بیمارستان ها از حال خراب مردم خبر دارند . 

با سوپروایزر بخش صحبت کردم و می گفت از دیشب تا حالا حدود ۸ مریض جوان با تشخیص سکته مغزی بستری کردیم. بخش Ccuو .... هم به همین صورت است . 

بدا به حال جامعه ای که در آن بیماری و فقر همه گیر شود . 

اما بیمارستان چرا طاقت فرسا ست ؟ 

چون هیچ وقت نتونستم تحمل درد و رنج دیکران را تاب  بیاورم و فکر کنم می توان هنوز شاد بود . 

خلاصه اینکه بودن در بیمارستان حالمو خراب کرده . خراب در خراب . 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 30 Khordad 99 ، 15:13
واژه

آسمان هم مثل من ، دلش از زمین زمان پر است . داد می زند ، هوار  می زند و سپس می بارد . برای هرچه بود و نبود ،میبارد . برای راز گل سرخ ، برای تنهایی گل مریم ، برای نسترن های تنها در باغچه ی خیال  ،برای دستهای خالی شقایق و اندوه ماهی تنگ بلور . 

ایر می بارد و زمین خنک می شود . قطره پشت قطره ،اشک پشت اشک و زمین بیشتر از قبل نفس می کشد. 

انگار همه دغدغه ی زمین ، راز  گل سرخ بود و تنهایی گل مریم .یا شاید تمام دردش اندوه ماهی تنگ بلور بود ،حالا که ابر می بارد ،دلش خنک شده است .  زمین چقدر سنگدل است  وقتی قطره ،قطره از رخ گل، اشک می بارد و چکه چکه به زمین می افتد. زمین مثل سنگ ،سخت و بی درد ، با قطره قطره های چشم گل ،  خنک می شود . 

کسی نیست بگوید :ای زمین چرا دشمنی؟ 

چرا خصم؟ گل درون زمین رشد می کند . چرا خشم ، چرا کینه ؟ 

گل به مهربانی زنده است و ماهی به طراوت و تازگی. دشمنی کجای این قصه است ؟ 

 

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 17 Ordibehesht 99 ، 22:26
واژه

دلتنگ که می شوم می آیم اینجا سری می زنم . دلم می خواست از تمام آنچه که روحم را می آزارد بنویسم اما نه مجال نوشتن است و نه مجال گفتن .پس به آینده و آیندگان موکول می شود ‌ . 

 

پی نوشت: 

۱/تولد یک دوست عزیز مبارک . ( اردیبهشتی ترین مرد روی زمین تولدت مبارک ) 

۲/........

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 15 Ordibehesht 99 ، 11:21
واژه

گاهی غم به اندازه ی یک  کوه می آید و قطره قطره رخت خویش می بندد . با خود درد می آورد و اندوه به  یادگار می گذارد . یعنی که ماهیت درد پیوسته به جاست . چه آن زمان که می آید ،چه آن زمان که می رود . 

 

 

پی نوشت : 

اخمها پایین است  و دیگر اثری از دل نیست . 

تیتر مطلب  تف است . لطفاً درست بخوانید. 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 29 Farvardin 99 ، 11:44
واژه

دلم می خواهد  اینجا در میان چشمان همگان دست به اعتراف شوم و فریاد بزنم . 

اگرچه در گیر خفقانم اما در انتظار سوار سپید پوش ثانیه می شمارم . 

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 30 Azar 98 ، 18:50
واژه

 

" بنام او که با عشق آفرید "


انتظار در سکون بی معناست، اما سکوت، نشانه ی سکون، نخواهد بود.
وقتی سواد استعاره از علم می شود؛ نه، ساطور قصاب،  باید فهمید که حرمت نمک به نان می ماند و حرمت انسان به انسانیت.  قصابی که" نمک گیر " شد، قصاب نمی شود.بلکه  لوطی بی مرام معرکه ایست، که خود، با ساز و سرنا به پا کرده. در این بین قلم اگر قلم باشد، زیر بار فشار " یک قصاب" تکه های خود را رها نمی کند.  چینی اعلا  هم می شکند  اما ماهیتش همچنان بجا ست.  
خاصیت" آشپز باشی " ست، که به دنبال قصاب، به این در و آن در بکوبد.  همانطور که خیاط باشی به دنبال انسانی ست، که  لباسی؛ نه در خور شان، به تنش وصله کند.  
اگر تداوم قصاب باشی به ساطورش، آشپز باشی به آشش،  و خیاط باشی به وصله هایش است،تداوم قلم نیز در تراکم استخوان است. جای آشپزباشی درون دیگ خودش است و دست قصاب را ساطور خودش، نشانه  می رود. لباسهای وصله پینه شده صرفا اندازه تن خیاط باشی می شود.  در مثل مناقشه نیست، اما تا بوده، همین بوده. 
صد البته چشم برای دیدن است و عقل برای بیداری. اما عقل انسان امروز ، جایی میان کوچه پس کوچه  های دروغ و دغل، جا مانده است.
 
اگر از راست و از چپ، به 
ذات کلمه دزد بنگری، دزد می شود،چه دزد ناموس،چه دزد علم و چه دزد.....
گاهی سکوت، به همراه خود، دنیایی از حرف را حمل می کند:((تا که ناگفته بخواند)).
  

مریم راد ( واژه)  
#واژه   
#انتظار_در_سکون_بی_معنا_ست

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ 28 Azar 98 ، 21:41
واژه

‏عشق یعنی مهر و لبخند 
یعنی رویای شباهنگ 
یعنی 
من باشم و تو باشی و یک چتر 
خیس شدن زیر باران محبت 

عشق یعنی من باشم و 
تو باشی 
بی خیال هرچه توفان و تگرگ
«واژه»

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ 25 Azar 98 ، 08:45
واژه

باز هم اینجا متروکه شده . نه کسی می رود و نه کسی می آید . غبار تنهایی همه جای این خانه را فرا گرفته. اما انگار انگیزه ای برای خروج از تنهایی نیست . 

بارها و بارها این تنهایی را تجربه کرده ام و این بار هم مثل همیشه است . بدون کوچک‌ترین تفاوتی . 

اما. چرا باید تنها باشم . این را هنوز نمی دانم . 

 

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ 19 Azar 98 ، 12:25
واژه

اگر درد آدم فقط عشق بود و حوا تنها بهانه ی زندگی، هر ثانیه؛ نفس نفس روح تازه می شد. عشق جوانه می زد و درخت به درخت یکی پس از دیگری از آسمان خبر می داد.  

امروز درخت های سر بر افراشته، مدفون به زیر خاک اند ؛ نه از آدم خبری ست و نه حوا!  عشق هم یک گنبد مینای بزرگ در خیالات و اوهام که قالیچه ی سلیمان به دورش می چرخد.  

دیگر کفن کفن، کفاف ریشه نمی دهد وقتی عشق خیال پنهان شدن به سر دارد. " در عجبم"!  کجای این نفس مانده ایم که روح خیال تازه شدن ندارد؟  

کوه به کوه، صحرا به صحرا، دریا به دریا،  دشت به دشت به دنبال عشق، کجاست آن گنبد مینا؟ 

خیالی که بال و پرش چیده شد، انگیزه ی پرواز ندارد مثل آب راکد می ماند و بوی تعفنش، روح می آزارد. 

عشق، اوج پرواز، روح، گنبد مینا و حوا به شرط بودن است، پس آدم کجایی قصه است؟  

مریم راد"واژه "
#واژه  

#نثر_شاعرانه
@ashenayeeshgh

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ 13 Azar 98 ، 22:18
واژه

‏‎برگ برگ دفترم
 پاییزی هزار رنگ است 
هر که می داند 
ماگزیرن می خواند 
« هر دم از این باغ بری می رسد »

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ 13 Azar 98 ، 13:55
واژه