هرچه می خواهد دل تنگت بگو

من و تمام افکارم

بعضی آدم ها برای هر چیزی حساب و کتاب می کنند . آدمی را دیدم که نشسته و برای تک تک دعاهایی که برای دیگران کرده ، پیش خداوند حساب پر کرده . حالا طلبکار است : خداوندا کی کارمای دعاهایی را که در طی سال ها کرده ام به من برمیگردانی ؟؟

خب راستش من معتقدم حساب و کتاب خداوند متفاوت تر از حساب و کتاب منو و توست .هم متفاوت تر و هم عمیق تر و صد البته دقیق تر . گاهی اوقات دعای بعضی آدم ها بنا به دلایلی از سقف خانه شان بالاتر نمی رود . نه اینکه کلمات را اشتباه می گویند . نه . بلکه دعاهایشان با خلوص نیت نیست . مثال می زنم . گاهی اوقات ممکن است هدیه ای را دریافت کنید اما آن نارضایتی  ناخوشایند را هم با دریافت هدیه دریافت کنید . قطعا اگر این هدیه ، اگر بالاترین هدیه باشد ، آن لذتی را که باید منتقل نمی کند . حال این آدم ها هم همین است . برای همین است که گفتم دعای بعضی آدم ها از سقف خانه شان بالاتر نمی رود . 

کارما حساب و کتاب عجیبی دارد . گاهی اوقات به شما نه بلکه به اطرافیانتان باز می گردد.حتی به گذشته . 

لطفا برای هر حساب و کتابی پای کارما را وسط نکشید . شما از کجا می دانید که سنگینی اشتباهات گذشتگان به روی شانه های شما نیوفتاده ؟

شما از کجا می دانید که برخی گره های زندگی شما ناشی از اشتباهات گذشتگان شما نیست ؟

قانون کارما اصلا اتفاق ساده ای نیست . برای همین همیشه هم در حق خود خوبی کنید و هم در حق اطرافیان . و در صورت رعایت این قانون ، باز هم نمی توانید مطمئن باشید که کارما آن مسیری را طی می کند که شما انتظار دارید و یا می خواهید  که طی کند . 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 04 Shahrivar 00 ، 23:07
واژه

درد ما فارغ از زمان شده انقدر که در پیچ و تاب تاریخ هویت یافته . این درد بخشی از هویت من ، بخشی از هویت تو ست . 

اما تا کجا ؟ تا کی ؟ چرا ؟ 

نسخه درد می پیچند و ما سکوت می کنیم . غم می آورند و باز سکوت می کنیم . خیانت ، رذالت ، بی خانمانی و ..... باز سکوتی به وسعت تاریخ . 

مثال جبر تاریخ شده ایم . یا ما به این زندگی گره خورده ایم یا این زندگی به ما . هر چه هست این گره قابل انکار نیست . من تو را دریابم و تو مرا این جهان گلستان می شود . اما مگر ممکن است . با ریز خصوصیات هزار ساله   ی  "دگر دیسی "شده همخوانی ندارد . ساختن گلستان دیگر کار ما نیست .فقط تماشاچی شده ایم . یا دست می زنیم و تعریف می کنیم . یا تکذیب می کنیم و تف می اندازیم .   یا صفر یا صد ؟ 

حد اعتدال را از یاد برده ایم . در همه چیز . در همه  ی جای جای زندگی . 

 

این عدم اعتدال بخشی از تفکر فرهنگی ما شده . حالا چه کنیم ؟؟؟؟

 

 

 

از ماست که بر ماست . 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 04 Shahrivar 00 ، 11:55
واژه

smileywink

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 04 Shahrivar 00 ، 11:37
واژه

یه وقتایی فکر می کن حال و روز همه مون شده نشستن و گله کردن . گله از اوضاع بد این روزها  ؛ از نابسامانی ها ؛ گرونی ها ؛ بیکاری ؛ مریضی  و .....به نظرتون چاره چیه ؟

یه گوشه نشستن و هی حرف پشت حرف . اونم حرف هایی که راه به جایی نمی بره . 

چقدر دردناکه حق با تو با باشه و نتونی حقتو بگیری .....

آدم حس ناتوانی بهش دست میده . حس ضعیف بودن . برای ادم های قوی این حس یعنی مرگ و برای ادم های ضعیف این حس یعنی یه دیوار بلندی هست که هنوز بتونی خودتو پشت اون پنهان کنی . مثلا بگی اگه اینطوری میشد من موفق می شدم . اگه اون طوری می شد من موفق می شدم . یه دیواری که خودتو پشتش پنهان کنی . به خیالت اینطوری دیگران قضاوتت نمی کنند . 

اما خیالت راخت باشه چه موفق چه ناموفق ؛ همیشه عده ای هستند که درست یا غلط قضاوتت کنند . و اینقدر به این کار ادامه میدن که تو هم مثل اونا بشی . 

خب . حالا چاره چیه ؟

#من فکر می کنم بیش از اندازه به حرف دیگران اهمیت دادن یعنی مرگ . فرقی نمی کنه همین که از تو یک انسان بی تفاوت می سازند یعنی مردن . یک مرده متحرک فقط نفس می کشه . این تو هستی که انتخاب میکنی مرده باشی یا زنده . 

#همین که در بین آدم هایی باشی که تو رو درک نکنندیعنی مرگ . 

# کافیه در بین آدم هایی باشی که از فرط خودخواهی فقط به خودشون فکر می کنند اینقدر که از تو یک برده ساخته بشه . یعنی باز هم مرگ 

# یا در بین ادم هایی باشی که از تو برده جنسی بسازند یا حتی تمام ارزش های تو رو در حد رفع نیاز های جنسی خودشون بدونند . در صورتیکه تو یک انسان آزاد هستی و انسان آزاد برده نمیشه . اگر از تو برده ساخنه شد یعنی مرگ . 

 

و هزاران نکته دیگر 

جهان ما بر شده از مرگان متحرک . در جهان مردگان چه چیزی معنا می گیره ؟

در جهان مردگان چه چیزی مفهوم زیبایی را حفظ می کنه ؟

اگر قراره مرده باشیم چرا نفس می کشیم ؟

 

با جاه طلبی ، خودخواهی ، مزاحمت و ...... عرصه زندگی را برای دیگران تنگ نکنیم 

 

شادید بد نباشه به این نکته هم فکر کنیم که هیچ کسی مسئول  ناآگاهی ما نیست . 

سعی نکنیم حق ناکامی ها و ناکارامدی خودمون را از بقیه بگیریم . 

 

 

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 04 Shahrivar 00 ، 11:33
واژه

یک جان ، نه صد هزار جان داده ایم و هنوز داغدار جان دیگری هستیم . نه ترازویی ؛ نه مقیاسی . این درد به پیمانه نیست . بدون واخواهی امروز تو ؛ فردا من و یا بالعکس. 

یک سو بی عدالتی؛ یک سو حماقت در جهانی پز از نابرابری که حاصل عمر کوتاه من و توست . این جان من و توست که وسط میدان ، بی ارزش ،مثل پر کاه افتاده است . قدر این جان را می دانی ؟

یک ثانیه روان یکدیگر را نشانه می رویم و ثانیه ای بعد مثل شمع پای سنگ قبر یکدیگر می سوزیم . هوار می زنیم . حواست هست ؛ مثل طبل پر سروصدا شده ایم اما تو خالی ؟ فقط مشتی کلمات را هوار می زنیم . بی نتیجه ؛ بی ثمر ، خالی تر از خالی . 

دیگر چه دمی چه باز دمی ؟. جایی برای نفس کشیدن نیست . آسمان همه جا تیره و تار است . داغ تو، آتش جان من می شود و هر دو مثل شمع آب می شویم . که چه؟ مثلا بگوییم " ما درد مشترک ایم"؟

اصلا چه دردی و چه درمانی !وقتی نه  ؛ منطقی هست که توجیه کند و نه؛  زوری که متقاعد کند ؟

در گوشه ی دیگری جاهلیت دوباره نشو و نما می کند پر رنگ تر و بارز تراز قبل . خانه به خانه ، کوچه به کوچه ، زنان و دختران را به یغما می برند و کسی نیست که بگوید : آهای آدم ! بهشت اجباری جای من و تو نیست . 

چشم دوخته ایم به رنگ و لعاب سیاه این جهان ، بلکه فرجی شود.غافل ازاینکه عامل  تمام این سیاهی ها و پلیدی ها شده ایم . تو بگو! دیگر چه دردی ؛ چه درمانی؟

 

 

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 24 Mordad 00 ، 13:50
واژه

تا به خودت بیایی،  ثانیه ها می تازند و بعد در کمال ناباوری می بینی که از زندگی چیزی نفمیدی جز غم و اندوه و تلاش های بی وقفه ای که حتی مجال مرور انها هم نیست ، باقی نمانده .  

انگار تا به خودت بیایی فقط خستگی این زندگی می ماند . فرقی نمی کند 80 سال داشته باشی یا 20 سال . روح ادم که خسته شد ، یعنی زندگی ارزش خودش را از دست داده . 

 

 

بقیه بماند برای فردا . .... خستگی مجال نوشتن نمی دهد .

از شما چه پنهان نزدیک بود جای دیگری بنویسم که اصلاح شد یعنی به داد خودم رسیدم . 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 23 Mordad 00 ، 00:55
واژه

در روزهای عجیبی سیر و سیاحت می کنیم . نه زندگی ؛ زندگی می شود نه هوا هوای نفس کشیدن . 

عشق که در فکر خالی کردن میدان بیوفتد , حال و هوای زندگی دیگر مجال لبخند نمیگذارد . 

مثل یک تابلوی نیمه کاره محتوای زندگی رنگ می بازد . 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 24 Tir 00 ، 21:49
واژه

روی سنگ قبرم بنویسید [آدمی بود که دیگر نیست ]

 

این همه شعر و باغ و بوستان برای آدمی که نیست؟ که چه ؟اصلا این زندگی مفهوم بودن هم دارد ؟مدام غرق نبودن هاییم . 

اصلا باشد یا نباشد که چه ؟

در زمانه ای که سنگ روی دیوار اعتبار می گیرد اما انسان نه ؟ بودن یا نبودن مگر فرقی دارد ؟ 

یک عده ی نفهمیده ی نسنجیده همیشه مرده خور مرده پرستند . عزت و احترام بعد مرگ یعنی چه ؟

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 20 Tir 00 ، 15:48
واژه

پدر ومادر بزرگترین نعمت زندگی هستند  .امروز برای پدرم حادثه ای رخ داد که سبب شکستگی سر و ضرب دیدگی شانه هایش شد. وقتی پدر را بی حال روی زمین دیدم دنیا برایم تیره و تار شد . زندگی ارزشش را از دست داد . فکر کردم پدرم را از دست دادم . اما لطف خداوند شامل حالم شد . بعد سیتی اسکن و .... کل عکس های موجود در رادیولوژی 

بالاخره به  خونه رسیدم . 

به معنای واقعی خدا را شکر می کنم که سایه پدر هنوز بالای سرم هست . 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 25 Esfand 99 ، 19:34
واژه

دلم به هوای تو می کشد پر ، پر . مثال پرنده ای به هوای عشق ، می زند پر ،پر . 

بگو هوای دل به کجا می زند پر  که جز سراب  رد پای عشق،  هیچ  نمی یابد . 

 

 

 

 

 

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 23 Mordad 99 ، 10:12
واژه