تفو بر تو ای چرخ
درد ما فارغ از زمان شده انقدر که در پیچ و تاب تاریخ هویت یافته . این درد بخشی از هویت من ، بخشی از هویت تو ست .
اما تا کجا ؟ تا کی ؟ چرا ؟
نسخه درد می پیچند و ما سکوت می کنیم . غم می آورند و باز سکوت می کنیم . خیانت ، رذالت ، بی خانمانی و ..... باز سکوتی به وسعت تاریخ .
مثال جبر تاریخ شده ایم . یا ما به این زندگی گره خورده ایم یا این زندگی به ما . هر چه هست این گره قابل انکار نیست . من تو را دریابم و تو مرا این جهان گلستان می شود . اما مگر ممکن است . با ریز خصوصیات هزار ساله ی "دگر دیسی "شده همخوانی ندارد . ساختن گلستان دیگر کار ما نیست .فقط تماشاچی شده ایم . یا دست می زنیم و تعریف می کنیم . یا تکذیب می کنیم و تف می اندازیم . یا صفر یا صد ؟
حد اعتدال را از یاد برده ایم . در همه چیز . در همه ی جای جای زندگی .
این عدم اعتدال بخشی از تفکر فرهنگی ما شده . حالا چه کنیم ؟؟؟؟
از ماست که بر ماست .