هرچه می خواهد دل تنگت بگو

من و تمام افکارم

۴ مطلب در بهمن ۱۴۰۳ ثبت شده است

از تو چه پنهان ؛ بنا ها  هم مثل آدم ها هستند . هرچقدر سنشان بیشتر میشود تجربه زندگی را بیشتر درک می کنند . در و دیوارهای بناهای قدیمی (یک حافظه) ثبت خاطرات را دل خودش جای میدهند . آدم هایی که آمدند و رفتند ؛  حرف هایی که گفته شد ؛  لحظات سخت و آسانی  که طی شد ؛ چه غم و شادی هایی که گذشت .  فریاد ها و سکوت هایی که شندیده شد.   بعضی وقت ها صدای سکوت از هزار فریاد بلند ترست. 

آجر به آجر ؛ خشت به خشت بناهای کهن سال ؛  انگار تک تک حال و هوای افراد حاضر در آن بنا را در خود ثبت می کنند . خاطره می شوند . 

 

بنای کهنه مثل آدم سالخورده است . نمیشود پتک برداشت  و به پاش کوبید  و از نو یک باور جدید ساخت   و همچنان امید به سالم بودن بنا داشت .   . تغییر وضعیت موجود یک بنای سالخورده روش دارد . آگاهی می خواهد . دلیل می خواهد . انگیزه می خواهد . از همه مهم تر ؛بلدی می حواهد . 

 

اگر حیاط مرکزی باشد  با یک حوض کوچک وسط حیاط  ؛ ناخودآگاه صدای بازی و شادی بچه ها در گوش طنین انداز میشود  و حال  که به  بنای سالخورده تبدیل شده  دچار سکوت میشود  ؛ این سکوت صدای تنهایی ست . یا به نظرم صدای سکوتش پر از دلتنگی ست . 

اگر دیوارهایش ترک عمیق برداشته ؛ حکایت بار اضافی به  روی شانه های  آدمی ست که پر از صبر و تحمل بوده ؛ از زمانی  به بعد صبرش لبریز شده و زیر بار فشار بی امان زندگی ترک برداشته . مثل آدمی که شانه هایش خمیده است . 

 

درخت های این بنا خشک نیستند بلکه سرما به عمق وجودشان نشسته . نفس می کشند اما در عمق تنهایی خود . 

وقتی نم و رطوبت ؛ خاک و دود و غبار ؛ ساس و سوسک و حشرات به عمق این بنا رخنه می کنند ؛ حکایت آدم هایی می شوند  که از سر حسادت کمر به نابودی دیگری بسته اند . اما باید امید داشت . میشود از آفت ها هم دور شد . 

 

باور دارم که بنا سالخورده حکایت انسان با تجربه است . هر چقدر تجربه انسان بیشتر ؛ جذابیت بیشتر . از تو چه پنهان آدم های با تجربه را دوست دارم . تجربه ها یعنی فراز و نشیب های زندگی .یعنی سرد و گرم روزگار . 

 

وقتی این بنای سالخورده لباس مذهب به تن می کند ؛ انوقت راحت تر می توان رد پای خدا را پیدا کرد. قبله دل می شود و به هر کجا که رجوع کنی ؛ خدا آنجاست .  

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ 23 Bahman 03 ، 17:25
واژه

لطفا در این لحظات

غر به جانم نزنید که با دلار 92 هزار تومن ت

و به چه چیزی فکر می کنی . 

عزیز من ؛ دلم ، قشنگم 

دلار و بی ثباتی دلار و اقتصاد وحشتناک ایران به جای خود ؛ مشق های من هم به جای خود . 

تازه شانس آوردی نیامدم از بناهای دوره قاجار بنویسم wink

یا مثلا از مشتی اراجیف و لاطائلات دوره صفوی که تا امروز یقه همه مان را چسبیده و رها  هم نمی کند. no 

اره جانم برو خداراشکر کن . 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 21 Bahman 03 ، 20:10
واژه

اشاره ای کوتاه به عشق لیلی و مجنون و محتوای زن در این روایت 

 

از شما چه پنهان وقتی به لیلی عاشق فکر می کنم می بینم شیدایی و وفاداری و رنج و غصه ناشی از دوری مجنون به شکل عجیبی در پیچ و تاب های روایی و وجود مجنون شکل گرفته . یعنی مجنون است که به لیلی هویتی عاشقانه بخشیده .انگار در ذهنم این جمله فریاد می زند برای شیدا شدن زن باید به دنبال یک مرد عاشق و جسور بود . 

از آن طرف اگر لیلی نبود ؛ آیا مجنون در داستان عاشقانه شکل می گرفت ؟

اگر تعصبات قومی و قبیله ای لیلی و مجنون نبود آیا این داستان شکل می گرفت ؟

اگر تفکر مرد سالار نبود که از زن به عنوان یک برده یاد کند  ؛ آیا لیلی باز در عقد ابن سلام می ماند ؟ 

اگر فرهنگ جامعه بسته  عرب نبود که به سبب عشق زن را انگشت نمای خلق بداند ؛ آیا باز هم لیلی آن لیلای مجنون می شد ؟

اگر خبر رسان سو استفاده گر نبود که مجنون را نسبت به ازدواج لیلی با خبر کند و به جای وفای به عهد لیلی از بی وفایی او بگوید ؛ آیا باز هم مجنون در سوز و گداز عشق می سوحت ؟

و اگر لیلی آن لیلای مظلوم  و پاک و باکره مجنون نمی شد ؛ امروز کسی از عشق پاک لیلی و مجنون می گفت؟

تو بگو چه شد که لیلی ؛ لیلی مجنون شد آن هم در نیای بسته ی اعراب که معتقد بودند لیلی بعد ابن سلام هم باید تنها بماند ؟

تو بگو چه شد که در دنیای زن ستیز اعراب لیلی ؛ لیلی شد ؟

 

اصلا تو بگو که لیلی چگونه از عدل می گفت وقتی عدالتی نبود؟

چگونه از خدا می گفت وقتی خدا در بین جاهلیت اعراب پنهان بود؟

لیلی آمد که ترکیبی از شخصیت و هویت یک زن در فرهنگ بسته اعراب باشد . لیلی آمد که بگوید می تواند یک الهه قابل ستایش باشد نه صرفا برای مجنون که برای عاشقان شیدا که مفهوم عشق را دریافته اند و عظمت عشق را می دانند . لیلی آمد که تصویری از مجنون باشد . لیلی آمد که تصویر افت و خیز شیدایی عشق را در وجود مجنون معنا کند . 

لیلی آمد که مجنون بسازد و چادر عشق را بر پا کند . 

 

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ 21 Bahman 03 ، 19:51
واژه

گاهی اوقات دلم می خواهد کنج یک حیاط سرسبز بنشینم و به هر آنچه که در لحظه از ذهنم می گذرد فکر کنم . شاید به گذشته و گذشته ها .مثلا به دوران کودکی . به نوجوانی . به تلخی های دوران جوانی . به آدم هایی که با اجازه زندگی را به ناکجاآبادی هدایت کردند که خودشان هم نمی دانند وبدتر انکه حتی شعور فهمیدن هم ندارند . اما به راحتی به خودشان اجازه قضاوت می دهند . 

این قبیل آدم ها فقط قادر به دیدن ابتدا و انتهای یک مسیر زندگی هستند و سطح قضاوتشان هم در همین اندازه است اما زندگی چیزی فراتر قضاوت این آدم هاست . 

گاهی اوقات فکر می کنم چیزی که اسباب قضاوت ها را فراهم می کنم دهانی ست که بی موقع لب به سخن می گشاید . چرا باید اطلاعاتی را در اختیار دیگران قرار داد که ظرفیت شنیدن را ندارند . موضوع ظرفیت نییست ؛ اصلا ارتباطی به آنها ندارد که خود را در جایگاهی ببینند که قضاوت کنند .صحبت بی موقع امکان قضاوت را فراهم می کند .  و این در صورتی ست که قضاوت ها عادلانه باشد نه از روی حسادت ها و کم بینی ها و حماقت ها و چه . چه.....

شک نکنید همیشه آدم هایی که اسیر حماقت ها و حسادت های خود اند سریع تر دست به قضاوت می زنند . نه برای اینکه صرفا قضاوت کرده باشند . بلکه برای این که عقده های چندین و چند هزار ساله خود را تخلیه کنند . کمبود های خود را التیام بخشند . 

در یک چنین شرایط مسمومی انسان عاقل چه می کند ؟

یا باید گوش ها را گرفت و چشم ها را بست و به راه خود ادامه داد . که در این صورت مثال یک جوجه ماشینی که به دنبال صاحبش یا شاید والدینش می گردد  به دنبالت می آید و مثل یک (وروره جادو) به اراجیف خود ادامه می هند . انقدر ادامه می دهند تا کلافه شوی و بالاخره چیزی که لایقش هستند را نثار روح خودشان و جد و آبادشان کنی . 

 

یا باید چشم و گوش هایت را باز کنی و هر آنچه را که می گویند گوش جان بگیری با طناب پوسیده این جماعت در ته چاه دست و پایی بزنی و بعد هم یک منت بزرگ سرت بماند که ما بودیم قبل از انکه تو باشی . . خلاصه تمام موجودیت و هستی و نیستی ات را زیر سوال ببرند . 

آن هم بدون هیچ منطقی .  این منطق های تخمی هم از سر کمبود هایشان است . 

 

یا آنکه فرار را بر قرار ترجیح دهی و سلامت روح و روان خود را تضمین کنی .

 

خلاصه اینکه مرد یا زن عاقل به همین سادگی دستخوش اراجیف ها نمی شود . درایت بخش مهم زندگی ست . اگرهوار نمی زنی و داد و بیداد راه نمی اندازی باید بگویم که 5 دقیقه وقت داشتم و تنها چیزهایی که به ذهنم رسید این مطالب بود که با شما قسمت کردم . angelyes

 

 

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ 09 Bahman 03 ، 19:58
واژه