شوالیه
جانا من آمدم و تو نیستی . عطر محبوبه های شب همه جا را پر کرده اند . تصمیم دارم این بهشت کوچک را به خانه ببرم ،تا شاید در انجا قطره ای از بهشت، با من باشد . مال من باشد . اما بهشت هم بدون تو ;جهنم که نه ، یک دوزخ دیگر است .
گاهی اوقات فکر می کنم چقدر خوب است که کسی ،جایی ،در حال و هوایی، دور از چشم دیگران برایم می نویسد و من بدون اینکه چیزی بگویم، واژه به واژه می خوانم .
حس قشنگی ست که بفهمی درون احساس کسی چه می گذرد . باور کن خدا هم وقتی از احساس های پنهانی تو با خبر می شود ،لبخند به روی لب هایش نقش می گیرد . قشنگ است پنهانی بفهمی ،کسی تو را چقدر دوست دارد . قشنگ بفهمی در خیال و رویای کسی چه می گذرد . اصلا دوست داشتن های پنهانی قشنگ است .
فکر کن! دور از چشم همه نگاهش کنی و قند در دلت آب شود . صدایش را بشنوی و مهرش در دلت ،اوج بگیرد .
می دانی جانا ; بعضی ادم ها را نمیشود فراموش کرد . اخر چنان در دلت حک شده اند که انگار با تو زاده شدند . با تو می میرند . فراموشی مفهوم ندارد ،وقتی قلبت ،فتوی دیگری می دهد .
از تو چه پنهان ، عشق همیشه زیبا ست . حتی حسرت یک عشق پنهانی هم زیبا ست . چیزی که آن را زشت می کند باور های غلط ما آدم ها ست . از آن بدتر ،عملکرد های غلط مبتنی بر باور های غلط است . ما ابزار تخیله عقده های دیگران نیستیم .
من هم مثل تو فکر می کنم ادم ها زباله نیستند که دور بریزیمشان .اما آدمی که با باور های غلط ; به خود و دیگران آسیب می زند ،کم از سطل زباله ندارد .چیزی نمی گذرد که بوی تعفن افکارش همه جا را می گیرد . سطل های زباله را ،یا بیرون خانه دلت بگذار و فاصله بگیر یا دور بریز .
آه جانا،جانا ; نسیم که می زند ،عطر محبوبه های شب مشامم را پر می کند و دلم بی اختیار لبخند می زند . چیزی شبیه حس عاشقی همه وجودم را پر می کند . آهسته بگویم :انگار دلم به تو فکر می کند . از تو چه پنهان ،گاهی اوقات فکر می کنم ،انقدر به تو فکر کردم و پنهانی لبخند زدمو قند های دلم آب شد ،مرض قند گرفتم . به دلم می گویم آهسته جانم . آهسته . جواب این قند ها را چه کسی می دهد ؟
در این ساعت و این لحظه که جهان آهسته آهسته در حال بیداری ست ،از خداوند می خواهم که عشق، سهم تک تک لحظاتت باشد . انقدر از عشق قدرت بگیری که یک شوالیه پیروز باشی ،نه یک قهرمان شکست خورده .