هرچه می خواهد دل تنگت بگو

من و تمام افکارم

گشای لب که قند فراوانم ارزوست

Wednesday, 10 Mehr 1398، 12:31 AM

یک بار گم شدن در ثانیه ها و هزار بار گم شدم در آینه .در آینه انعکاس تصویر من نبود . من به دنبال خودم به دور اینه پرسه می زنم و او تکرار می کند تصویر زنی در تاریکی . تصویر زنی در حجمی از سکوت . 

به خود شک می کنم . انگار لبانم دوخته است . چشم هایم چطور ؟ 

افکارم چطور ؟ باورهایم کجاست ؟ 

من درون سیاه چاله ای گیر کرده ام . طناب کجاست . ؟ 

دست هایت را دراز کنی بر می خیزم . جان می گیرم.  گره ای از لبانم باز می شود . 

 

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ 98/07/10
واژه

نظرات  (۱)

10 Mehr 98 ، 21:47 افغانی ..

سلام رفیق

سه تا پیشنهاد

اگر جای چراغ رو میدونی چراغی روشن کن

اگر نمیدونی بدنبال چراغ باش و روشن کن

اگر چراغی وجود نداره . حرکت کن . از تاریکی به سمت روشنایی...

 

 

حرف مفت  نمیزنم و شعار نمیدم

عمری خام بودم و در تاریکی بودم به امید کسی که چراغی برام روشن کنه

بعد از اینکه سوختم متوجه شدم باید بدنبال روشنایی حرکت کنم.

درسته دیر بفکر روشنایی افتادم . ولی قبل از اتمام زمان حرکت کردم...

 

پاسخ:
سلام سلام رفیق جان . 
درسته . موافقم.  

گاهی اوقات باید حرکت کرد قطعا می توان به روشنایی رسید یا حدالقل به روزنه ای جهت نور را یاداوری کنه   

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی